تنهایی حتی اگر انتخاب آدم باشه سخت میشه گاهی و آدم نمی

تنهایی حتی اگر انتخاب آدم باشه، سخت می‌شه گاهی. و آدم نمی‌دونه چه کار کنه.
چه‌قدر فیلم ببینه؟ چه‌قدر کتاب بخونه؟ چه‌قدر راه بره؟ چه‌قدر ظرف بشوره؟
چه‌قدر ذکر بگه؟ چه‌قدر تفأل بزنه؟ چه‌قدر فکر کنه؟ چه‌قدر بنویسه؟
دیگه بعضی آخر شب‌ها دلش می‌خواد حرف بزنه با کسی.
یا بشنوه. یا نه، نگاه کنه فقط.
حس کنه ارتباطی داره با جهانیان.
یادش بره انگار یک‌لنگه‌ی کفش توی گلوشه. یادش بره داره کش می‌آد
و به نظرش یک‌هو پاره شدن کم‌تر درد داره. یادش بره حالت تهوع داره. یادش بره گاهی دلش می‌خواد آدم‌ها رو به راحتی و بی که نگران باشه کنار بزنه و رد بشه.
یادش بره چه‌قدر زندگی با اعتقاداتش سخته و بی اعتقاداتش سخت‌تر. یادش بره می‌ترسه بره و دیگه برنگرده. یادش بره همه‌چیز اطرافش، الا ایمان مادرش، سسته. یادش بره خسته‌ست.
دیدگاه ها (۲)

ازچشم‌هایش‌برایت‌گفته‌بودم ؟وقتی‌من‌رانگاه‌می‌کرد ؛آنقدردلتن...

بگیر دستم را بگذار شاخه‌هایمان در آسمان پیوند بخورند!'اين‌گ...

یک نفر بود که احوالِ مرا می فهمیدوزنِ احساسِ مرا با نظری می ...

_غرور شکسته‌ شده؛ چیز کمی نیست، اصلا خود غرور چیز کوچیکی نیس...

چجور دوست پسریه؟

فیک وسپریا 1

و BBC هم حرف شمارو بازنشر کرد که تایید کنه که هاااا هاااا ها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط