کیمیاگر p28
کیمیاگر p28
جیمین و تهیونگ توی تخت بودن. تهیونگ گوشیش دستش بود و جیمین هم توی بغل تهیونگ.
جیمین: اممم..ته من یه چیزی میخوام.
ته: جانم نفسم! فندق و موچی چیزی هوس کردن؟
جیمین: عهههه چرا همه چی رو ربط میدی به اینا؟
ته: ببخشید...بخشید بیبی..حالا چی میخوای؟
جیمین: آمممم...میگم توکه هی از من نیپلم و میخوری..منم موخوام. (اشاره به نیپل ته)
ته: جانم؟ چی گفتی؟ (داد)
جیمین: ب.بخشید... غلط کردم... نمیخوام..اصلا فراموشش کن! (ترسیده)
ته: جیمین ترسیدی؟ (🗿)
جیمین: اوهوم...من نمیدونستم که_
ته: اشکال نداره فقط مواظب باش نکنیش
(ادامش برید تو کامنت)
جیمین و تهیونگ توی تخت بودن. تهیونگ گوشیش دستش بود و جیمین هم توی بغل تهیونگ.
جیمین: اممم..ته من یه چیزی میخوام.
ته: جانم نفسم! فندق و موچی چیزی هوس کردن؟
جیمین: عهههه چرا همه چی رو ربط میدی به اینا؟
ته: ببخشید...بخشید بیبی..حالا چی میخوای؟
جیمین: آمممم...میگم توکه هی از من نیپلم و میخوری..منم موخوام. (اشاره به نیپل ته)
ته: جانم؟ چی گفتی؟ (داد)
جیمین: ب.بخشید... غلط کردم... نمیخوام..اصلا فراموشش کن! (ترسیده)
ته: جیمین ترسیدی؟ (🗿)
جیمین: اوهوم...من نمیدونستم که_
ته: اشکال نداره فقط مواظب باش نکنیش
(ادامش برید تو کامنت)
۴.۶k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.