Season Nightmare of Love
Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️
Part 73
سویون ویو
ولی نه..نشنیدم مطمئنم من نازه شاهزاده رو دیدم
ملکه: این چه حرفیه پسرم
جیمین: مادر ما نمیتونیم کسی رو اجبار کنیم که همسر کسی باشه که دوستش نداره
پادشاه: ولی پسرم
جیمین: پدر ببینید اون دختر باید با کسی باشه که عاشقش شده نه کسی که حتی یک بار هم نه دیدتش نه میشناستش ازدواج کنه پس بزارید تصميم با خودش باشه گرچه نظرش رو میدونم
سویون ویو
این چی میگه؟ نظرم رو میدونه؟ ولی من که به هیچ کس نظرم رو نگفتم...نکنه....نکنه...نه...امکان نداره که یوجون گفته باشه وای حالا چیکار کنم
شاهزاده طرف سویون رفت و جلوش ایستا یسویون سرش پایین بود از طرفی میدونست نباید بهش نگاه کنه ولی از طرفی هم دوست داشت ببینه اون فرد کیه و تنها پاهای اون فرد رو میدید
جیمین: همون طور که میدونی من قول دادم اگه نخواستی میتونی ردم کنی...
چشماش گرد شد این قولی بود که یوجون بهش داده بود
سویون ویو
حتما شاهزاده اون قول رو داده بهش و اون قول شاهزاده گفته
جیمین: حالا میتونی منو ببنی..سرت رو بلند کن و منو ببین
سویون به شدت استرس گرفتش چشماش رو بست نفس عمیقی کشید
سویون ویو
خیلی خوب آروم باش حالا میتونی ببینیش
آروم سرش رو بلند کرد و با چهره ای که دید خشکش زد
سویون: یو..یوجون؟
جیمین: چطوری خوشگله؟
سویون: تو...تو....یوجون تو..تو شاهزاده بودی؟
جیمین: اهوم
سویون سریع زانو زد جلوی جیمین
سویون: منو ببخشید سرورم...منو ببخشید...من...من نمیدونستم که شما شاهزاده هستید...گرچه مجازاتم مرگه کلی شما...لطفا منو ببخشید
جیمین روی دوتا زانوهاش نشست و دستش رو روی شونه سویون گذاشت و با اون دستش رو برد زیر چونه سویون و سرش رو بلند کرد...
جیمین: یادته بهت گفتم صبر کن تا شاهزاده دو ببینی؟
سویون: بله سرورم
جیمین: عه برا همین بهت نگفتم من کی هستم چون دوست نداشتم اینطوری باهام رفتار کنی....
.....
ادامه دارد....
Part 73
سویون ویو
ولی نه..نشنیدم مطمئنم من نازه شاهزاده رو دیدم
ملکه: این چه حرفیه پسرم
جیمین: مادر ما نمیتونیم کسی رو اجبار کنیم که همسر کسی باشه که دوستش نداره
پادشاه: ولی پسرم
جیمین: پدر ببینید اون دختر باید با کسی باشه که عاشقش شده نه کسی که حتی یک بار هم نه دیدتش نه میشناستش ازدواج کنه پس بزارید تصميم با خودش باشه گرچه نظرش رو میدونم
سویون ویو
این چی میگه؟ نظرم رو میدونه؟ ولی من که به هیچ کس نظرم رو نگفتم...نکنه....نکنه...نه...امکان نداره که یوجون گفته باشه وای حالا چیکار کنم
شاهزاده طرف سویون رفت و جلوش ایستا یسویون سرش پایین بود از طرفی میدونست نباید بهش نگاه کنه ولی از طرفی هم دوست داشت ببینه اون فرد کیه و تنها پاهای اون فرد رو میدید
جیمین: همون طور که میدونی من قول دادم اگه نخواستی میتونی ردم کنی...
چشماش گرد شد این قولی بود که یوجون بهش داده بود
سویون ویو
حتما شاهزاده اون قول رو داده بهش و اون قول شاهزاده گفته
جیمین: حالا میتونی منو ببنی..سرت رو بلند کن و منو ببین
سویون به شدت استرس گرفتش چشماش رو بست نفس عمیقی کشید
سویون ویو
خیلی خوب آروم باش حالا میتونی ببینیش
آروم سرش رو بلند کرد و با چهره ای که دید خشکش زد
سویون: یو..یوجون؟
جیمین: چطوری خوشگله؟
سویون: تو...تو....یوجون تو..تو شاهزاده بودی؟
جیمین: اهوم
سویون سریع زانو زد جلوی جیمین
سویون: منو ببخشید سرورم...منو ببخشید...من...من نمیدونستم که شما شاهزاده هستید...گرچه مجازاتم مرگه کلی شما...لطفا منو ببخشید
جیمین روی دوتا زانوهاش نشست و دستش رو روی شونه سویون گذاشت و با اون دستش رو برد زیر چونه سویون و سرش رو بلند کرد...
جیمین: یادته بهت گفتم صبر کن تا شاهزاده دو ببینی؟
سویون: بله سرورم
جیمین: عه برا همین بهت نگفتم من کی هستم چون دوست نداشتم اینطوری باهام رفتار کنی....
.....
ادامه دارد....
- ۶.۷k
- ۱۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط