مـــــافـــــیــــای دبــــیـــرســـــتــــان

مـــــافـــــیــــای دبــــیـــرســـــتــــان

پــــارت ⑨

ات: هوم... ولی نمیفهمم معنی اینا چیه
جین: تو کاریت نباشه بیب.. خودم درستش میکنم
ات: باشه
بعد از صبحونه رفتن زیرزمین و نقشه رو اجرا کردن به جانگکوک ویدیو کال کردن و بهش نشون دادن
جونگکوک: ات؟؟ نگران نباش میام نجاتت میدم باشه؟؟؟ جین اگه دستم بهت برسه اول استخونات و میشکونم بعد میکشمت
ات: کوک منو ازینجا ببر
جین: از سوپرایز خوشت اومد؟؟
کوک: دعا کن دستم بهت نرسه
جین: بیا... منتظرتم(خنده)
(قطع کرد)
جین: خوب ات دست و پات و باز میکنم
ات: خوب... اگه پیدام کرد چی؟؟ اون وقت میخوای چیکار کنی؟ جین اینجا خیلی بده من حس بدی دارم لطفا بزار من برم
جین: ات خودمم دوست ندارم عزیزترین فرد زندگیمو عذاب بدم ولی نمیتونم بزارم بری.. فعلا البته
ات: عزیز ترین فرد زندگیت منم؟
جین: اره
ات:(لبخند)
جین: خوب.. بریم بالا دیگه.. هه هه(لپای سرخ)
ات: پسر تو هنوز لپات قرمز میشه؟
جین: نه خیر(اخم)
ات:(خنده) وای باورم نمیشه
(چند روز بعد)
ات: جین.. داره بارون میاد.. نمیای بریم تو حیاط؟
جین: بیب مریض میشی
ات: نه بابا بیا
جین: باشه (خنده)

امروز دو تا پارت طولانی آپ کردم^_^ امید وارم خوشتون بیاد