دشمن ناتنیpt
دشمن ناتنیpt18
با ظاهر شدن اسم جین رو گوشیش تماس رو وصل کرد
+ بله
$هرچقدر زنگ میزنم جونگکوک جواب نمیده میدونی کجاعه.
سوهی نفس عمیقی کشید
+ حالش خوب نیست،چی شده؟
$مدارکی قرار بود امروز فرستاده بشه رو دزدیدن
+کار کیه؟
$سیباس
+ خودم حلش میکنم
گوشی رو قطع کرد و بهترین دوستش زنگ زد
+جیهوپ آدمارو آماده کن
£برای چی دختر
+قراره بریم شکار
£شکار کی؟
+ سیباس
£همون سیباس روسی
+دقیقا
£حله برای فردا همشون حاضرن
(فردا)
با افرادی که جیهوپ حاضر کرده بود به علاوه جیمین به سمت مکان سیباس رفتن .وقتی رسیدن اول نگهبانان به سیباس خبر دادن و بعد از اجازه سیباس وارد شدن.
¥خیلی وقته ندیدمت سوهی
مرد با لحجه روسی گفت
+ نگو که از این موضوع ناراحت بودی چون باورم نمیشه
مرد پوزخندی زد و به دختر اشاره کرد که بشینه
+ شنیدم مدارکی رو قرض گرفتی که نباید،نظرت چیه همین اول کار تحویلشون بدی که مجبور نباشیم درگیر بشیم چون آخرین باری که این اتفاق افتاد باعث شد از اون خاندان بزرگ فقط تو زنده بمونی و البته اون پسرت.
مرد عصبی به دختر رو به روش نگاه کرد
¥الان باید اون فرماندشون جلوم بود ،اسمش چی بود......جو....جونگکوک؟آره همون
+اما الان من هستم
¥حتی اگه اونم بود مدارک رو بهش برنمیگردونم چه برسه به تو
+ پس میخوای بازی کنیم پیر مرد
سوهی به مرد نزدیکتر شد و با صدای آرومتری گفت
+ من عاشق بازی کردنم
با یه چشم به زدن تمام افراد حاضر سیباس رو زمین افتاده بودن و ازشون خونه جاری شده بود و همین برای تعجب کردن جیمین کافی بود
+من یه بازی خوب بلدم
هفت تیری رو از جیبش درآورد و بدون اینکه نگاهش رو از روی مرد برداره تمام گلوله هارو ازش خالی کرد و فقط یه دونه باقی گذاشت.
با ظاهر شدن اسم جین رو گوشیش تماس رو وصل کرد
+ بله
$هرچقدر زنگ میزنم جونگکوک جواب نمیده میدونی کجاعه.
سوهی نفس عمیقی کشید
+ حالش خوب نیست،چی شده؟
$مدارکی قرار بود امروز فرستاده بشه رو دزدیدن
+کار کیه؟
$سیباس
+ خودم حلش میکنم
گوشی رو قطع کرد و بهترین دوستش زنگ زد
+جیهوپ آدمارو آماده کن
£برای چی دختر
+قراره بریم شکار
£شکار کی؟
+ سیباس
£همون سیباس روسی
+دقیقا
£حله برای فردا همشون حاضرن
(فردا)
با افرادی که جیهوپ حاضر کرده بود به علاوه جیمین به سمت مکان سیباس رفتن .وقتی رسیدن اول نگهبانان به سیباس خبر دادن و بعد از اجازه سیباس وارد شدن.
¥خیلی وقته ندیدمت سوهی
مرد با لحجه روسی گفت
+ نگو که از این موضوع ناراحت بودی چون باورم نمیشه
مرد پوزخندی زد و به دختر اشاره کرد که بشینه
+ شنیدم مدارکی رو قرض گرفتی که نباید،نظرت چیه همین اول کار تحویلشون بدی که مجبور نباشیم درگیر بشیم چون آخرین باری که این اتفاق افتاد باعث شد از اون خاندان بزرگ فقط تو زنده بمونی و البته اون پسرت.
مرد عصبی به دختر رو به روش نگاه کرد
¥الان باید اون فرماندشون جلوم بود ،اسمش چی بود......جو....جونگکوک؟آره همون
+اما الان من هستم
¥حتی اگه اونم بود مدارک رو بهش برنمیگردونم چه برسه به تو
+ پس میخوای بازی کنیم پیر مرد
سوهی به مرد نزدیکتر شد و با صدای آرومتری گفت
+ من عاشق بازی کردنم
با یه چشم به زدن تمام افراد حاضر سیباس رو زمین افتاده بودن و ازشون خونه جاری شده بود و همین برای تعجب کردن جیمین کافی بود
+من یه بازی خوب بلدم
هفت تیری رو از جیبش درآورد و بدون اینکه نگاهش رو از روی مرد برداره تمام گلوله هارو ازش خالی کرد و فقط یه دونه باقی گذاشت.
- ۴.۶k
- ۱۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط