بهشت من
بهشت من
پارت 29
دامون:عشقم چیشده
الیا:بابام منو از خونه انداخت بیورن بهم یه عالمه فوش دادم
دامون:حالا بیا بریم داخل خونه بیاهم حرف میزنیم
همچی رو براز دامون توضیح دادم
دامون:عشقم از این به بعد باخودم زندگی میکنی
الیا:ممنونم عشقم
رفتم توی اتاقش لباسامو اویزکن کردم
از اتاق رفتم بیرون دیدم دامون داره اشپزی میکنه
الیا:اووووو میبینم که اشپزی هم بلدی
دامون:اره دیگه تنها زندگی میکنم مجبورم برای خودم غذا درست کنم
الیا:از این به بعد من درست میکنم
دامون:من که از خدامه
دامون رفت خوابید رو مبل منم برای شام لازانیا درست کردم
دامون:چه بوی لازانیایی میاد عاشقشم
الیا:واقعا منم ازش خوشم میاد
دامون بلند شد امد از پشت بغلم کرد
دامون:خودتم بوی خوبی میدی
الیا:دامون من نمیتونم از فر لازانیا رو در بیارم تو در میاری
دامون:چشم خانم خونم
بدون دست کش لازانیا و از فر در اورد گذاشت روبروم سفره انداختم رو میز سس و اینا رو بردیم لازانیا رو بردم نشستیم خوردیم
دامون:اخیش سیر شدم به به زنم چه دست پختی داره
الیا:زیاد خوب نشده بود بهترم بلند بودم درست کنم
دامون امد از پشت بغلم کرد برد منو تو اتاق انداختم روی تخت لباسشو دراورد خیمه زد روم لبامو بوسید(اگر میخواین بقیش رو تو پی وی براتون توضیح بدم)
(صبح)
چشامو باز کردم یاد دیشب افتادم وای این چه غلطی بود من کردم زیر دلم خیلی درد میکرد
دامون:صبح بخیر عشقم
الیا:وای دامون اون چه کاری بود من کردم
دامون:تو دیگه نامزدیمی فردا هم میریم عقد میکنیم
الیا:من که خیلی خوشحالم هرچی زودتر عقد کنیم بهتر
دیدم گوشیم داره زنگ میخوره بابام بود اگه جوابشو میدادم رد گوشیم رو میز و پیدام میکرد گوشیم رو وردشتم زدم رو زانوم از وسط نصفش کردم
دامون:چرا جوابشو ندادی
الیا:جوابشو میدادم ردمو میزد
دامون:چه زن باشی دارم من
داشت میومد نزدیکم که لبمو ببوسه که یکی مثل وحشیا در زد ....
پارت 29
دامون:عشقم چیشده
الیا:بابام منو از خونه انداخت بیورن بهم یه عالمه فوش دادم
دامون:حالا بیا بریم داخل خونه بیاهم حرف میزنیم
همچی رو براز دامون توضیح دادم
دامون:عشقم از این به بعد باخودم زندگی میکنی
الیا:ممنونم عشقم
رفتم توی اتاقش لباسامو اویزکن کردم
از اتاق رفتم بیرون دیدم دامون داره اشپزی میکنه
الیا:اووووو میبینم که اشپزی هم بلدی
دامون:اره دیگه تنها زندگی میکنم مجبورم برای خودم غذا درست کنم
الیا:از این به بعد من درست میکنم
دامون:من که از خدامه
دامون رفت خوابید رو مبل منم برای شام لازانیا درست کردم
دامون:چه بوی لازانیایی میاد عاشقشم
الیا:واقعا منم ازش خوشم میاد
دامون بلند شد امد از پشت بغلم کرد
دامون:خودتم بوی خوبی میدی
الیا:دامون من نمیتونم از فر لازانیا رو در بیارم تو در میاری
دامون:چشم خانم خونم
بدون دست کش لازانیا و از فر در اورد گذاشت روبروم سفره انداختم رو میز سس و اینا رو بردیم لازانیا رو بردم نشستیم خوردیم
دامون:اخیش سیر شدم به به زنم چه دست پختی داره
الیا:زیاد خوب نشده بود بهترم بلند بودم درست کنم
دامون امد از پشت بغلم کرد برد منو تو اتاق انداختم روی تخت لباسشو دراورد خیمه زد روم لبامو بوسید(اگر میخواین بقیش رو تو پی وی براتون توضیح بدم)
(صبح)
چشامو باز کردم یاد دیشب افتادم وای این چه غلطی بود من کردم زیر دلم خیلی درد میکرد
دامون:صبح بخیر عشقم
الیا:وای دامون اون چه کاری بود من کردم
دامون:تو دیگه نامزدیمی فردا هم میریم عقد میکنیم
الیا:من که خیلی خوشحالم هرچی زودتر عقد کنیم بهتر
دیدم گوشیم داره زنگ میخوره بابام بود اگه جوابشو میدادم رد گوشیم رو میز و پیدام میکرد گوشیم رو وردشتم زدم رو زانوم از وسط نصفش کردم
دامون:چرا جوابشو ندادی
الیا:جوابشو میدادم ردمو میزد
دامون:چه زن باشی دارم من
داشت میومد نزدیکم که لبمو ببوسه که یکی مثل وحشیا در زد ....
۴.۶k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.