وقتی تو نیستی در و دیوار خانه را
وقتی تو نیستی در و دیوار خانه را...
ملّافه هــای گلبهـــی چارخانه را....
حتّی کتاب حافــظ و گلدان روی میـز
روبان و گوشواره و موگیر و شانه را...
وقتی قرار نیست بیایی برای کـی
این روژهای صورتـی دخترانه را؟...
اصلا خودم در آینه کوتاه مـــی کنــــم
موهای خیس ِ ریخته بر روی شانه را
با گریـه پاک مــی کنم از روی صورتم
این خطِ چشم مسخره ی ناشیانه را
من، جوجه فنچ کوچک تنها، بدون تو
دیگر چطور گـرم کنـــم آشیانـــــه را؟
یک روز با تو من همۀ شهر را... ولی
حالا که نیستی در و دیوار خانه را...
ملّافه هــای گلبهـــی چارخانه را....
حتّی کتاب حافــظ و گلدان روی میـز
روبان و گوشواره و موگیر و شانه را...
وقتی قرار نیست بیایی برای کـی
این روژهای صورتـی دخترانه را؟...
اصلا خودم در آینه کوتاه مـــی کنــــم
موهای خیس ِ ریخته بر روی شانه را
با گریـه پاک مــی کنم از روی صورتم
این خطِ چشم مسخره ی ناشیانه را
من، جوجه فنچ کوچک تنها، بدون تو
دیگر چطور گـرم کنـــم آشیانـــــه را؟
یک روز با تو من همۀ شهر را... ولی
حالا که نیستی در و دیوار خانه را...
- ۲.۰k
- ۲۸ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط