وقتی تو نیستی در و دیوار خانه را

وقتی تو نیستی در و دیوار خانه را...

ملّافه هــای گلبهـــی چارخانه را....

حتّی کتاب حافــظ و گلدان روی میـز

روبان و گوشواره و موگیر و شانه را...

وقتی قرار نیست بیایی برای کـی

این روژهای صورتـی دخترانه را؟...

اصلا خودم در آینه کوتاه مـــی کنــــم

موهای خیس ِ ریخته بر روی شانه را

با گریـه پاک مــی کنم از روی صورتم

این خطِ چشم مسخره ی ناشیانه را

من، جوجه فنچ کوچک تنها، بدون تو

دیگر چطور گـرم کنـــم آشیانـــــه را؟

یک روز با تو من همۀ شهر را... ولی

حالا که نیستی در و دیوار خانه را...
دیدگاه ها (۵)

به ساعت نگاه کردم ...شش و بیست دقیقه صبح بود .دوباره خوابیدم...

وارد زندگیت می‌‌شوندبرایِ شب‌هات، قصّهبرای قصه‌ها شهرزاد می‌...

یا می رسی به آخر خط ،یا نمی رسی ![ دارد شروع می شود از ...هی...

اشتباه می گیریمن را با صندلی ، با در ، با دیواربا عطر ملایم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط