دو برادر با دو دوست

دو برادر با دو دوست🌠

پارت ۱۶🌌

شدو♥

وقتی پله ی اخرو بالا رفتم اون چیزی که اصلا انتظارشو نداشتمو دیدم
من : سو...سونیک.....سییلور
دستای سونیکو سیلورو به زنجیر بسته بودنو چن نفر داشتن بهشون شلاق میزدن
اونقدر داشتن دردو تحمل میکردم که متوجه ما نشده بودن
ایکس : کافیه
اون چن نفرم دست برداشتنو عقب رفتن
سونیکو سیلورم تازه وقت کردن به دورو اطراف نگا کنن
من : سسسسونیک ...سسسسیلور

به سمت من برگشتن

سونیکو سیلور : شدو

دیگه نتونستم تحمل کنمو با سرعت رفتم پیششون
هر دوشونو اروم بغلش کردم
روی کمر سیلورو سونیک پر از زخم بود
سونیک : ش...شدو (گریه)شدووووووو
من : هیششش من اینجام نگران نباشین هیششش
اروم سرشونو نوازش کردم
به دست سونیک نگا کردم ..
داشت ... داشت خون می یومد

سیلورم همین طور

سرمو سمت اون لعنتی بردم و با صدای بلند داد زدم
من : کثافت لعنتی باهاشون چه کار کردی
اون : من... اوه بیخیال ... من دستور شلاق زدنو ندادم اون داد
دستشو به طرف یه گوشه ی سیاه نشونه گرفتو گفت :
اون : بهتره بیای بیرون
..... : خیلی خوب باشه

به سیاهی نگا کردم که .... وایسا ببینم اون که اون منم
شکه شده بودم ...درست شبیه من بود ولی با این تفاوت که به جای رگه های قرمز رگه های نقره ای داشت

طرف : ممممم میبینم جمتون جمه هاهاهاها....ایکس از دوستمون شدو خوب پذیرایی کردی؟

ایکس : گفتم قبل اینکه پذیرایی کنم داداششو برای اخرین بار ببینه
قلبم یه لحظه وایساد

طرف: ایکس چی میگی قرار نی این ۳ نفر با اون ۲ نفرو بکشیم فقط با این بلوبری کار داریم ...
اون شبیه من برگشت روبه روم و با حالت خوشحال گفت
اون : اوه ببخشید که خودمو معرفی نکردم...اسم من مفلیسه ....مفلیس ساما
سونیکو محکم در تو بغلم گرفتم

مفلیس : نمیخواد نگران داداشت باشی فعلا کاری باهاش ندارم ....خب ایکس بهتره بریم تا این سه تا یکم با هم وقت بگذرونن
ایکس : آههه باشه

اون هیولا میره پایین و اون چن نفرم پست سرش میرن
مفلیس : اگه میخوای زخماشونو خوب منی تو کمدو بگرد...حتما یه چیزایی توش پیدا میشه
و رفت
یه تخت خیلی بزرگ اون کنار بود
سیلور و سونیکو با هم بلند کردم و به شکم روی تخت گذاشتم
به طرف کمد رفتم و هر چی که از نظرم برای زخم خوب بودو برداشتم
به سمت تخت رفتم ...زخماشون بدجور بود ... یه کرم که برای زخم بودو برمیدارم و به کمر سیلورو سونیک میزنم..
هیی آییی میگفتن ،چون کرمه داشت رو زخمشون تعصیر میزاشت..
بعد زدن کرم به کمرشون با پارچه ی درازی که تو دستم بود کمرشونو میبندم
با تیکه های اضافی هم دستاشونو میبندم

سونیک💙

واقعا خوشحالم که شدو اینجاست.
بدجور بدم درد میکنه . از این ورم نمیتونم حرفی بزنم . یعنی جونی ندارم که حرف بزنم
شدو زخمامونو مث دکترا بست
گردنمو هنوز ندیده.
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۵)

خبچن وقت فعالیت نکردمببخشیدولی از همین الان فعالیتمو شروع می...

دو برادر با دو دوستپارت۱۷سونیکگردنمو هنوز ندیده اییییبدجور م...

دو برادر با دو دوست🌠قسمت ۱۵🌌شدو♥نزدیک بود بالا بیارم ...مزه ...

دو برادر با دو دوست🌠قسمت ۱۴🌌( اماده هستین)شدو♥وقتی گفت نسخه ...

خطوط موازی

تحت تعقیب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط