part 127
#part_127
#شکیب
مبین_به خدا اگه تا دو دقیقه دیگه نیاید میرم خودمو از بالا مبل پرت میکنم پایین
شکیب-واییی چه مرگ وحشتناکی
نازی-همین الان میام به شرطی که خودتو از پشت بوم پرت کنی پایین
مبین-من زن گرفتم یا قاتل نه واقعا من زن گرفتممممم؟
طاها-ببند دهنتو کر شدم
مبین-تو ببند...خاک بر سرت مثلا رفیقمی نباید جلو منو بگیری بگی این به درد تو نمیخوره؟
شکیب-عمه من بود چهار صبح پاشده رفت دم در خونه دوست دخترش تا باهاش آشتی کنه
طاها-تازه مارم به زور برد که اگه نازی خواست بزنتش ما جلوشو بگیریم
مبین-تو که برات بد نشد حداقل اون دلس....
رها-مبینننننننن
مبین-ببخشید ببخشید اسمشو نبر دیدی تونستی به کمک اون مخ رها رو بزنی
طاها-نظرت چیه موضوع رو ببندی تا رها نیومده دهنتو بزور ببنده
شکیب-نظر منم همینه
مبین-رای با اکثریته پس مجبورم ببندم
شکیب-عافرین فرزندم
مبین-عرررر شکیب به من گفت فرزندم، منو به فرزندی قبولید
فریال-من حاضرم
مبین-وایییی ننه فری بیا بغلم
طاها-خدایا چرا شفا نمیدی؟
فریال-مبین جان عزیزم چیزی خورده تو سرت؟
مبین-نه ننه جون الان شوهرت منو به فرزندی قبول کرد
فریال-گمشو من شکیبم بزور نگه داشتم حالا بیام بچشم نگه دارم؟
مبین-داداش فکر کنم هر دو سر راهیم زنامون محلمون نمیدن
شکیب-همون بیا بریم بشینیم گریه کنیم
نازی-رها تو چرا وقتی من درخواست اینو قبول کردم یکی نزدی پس گردنم بگی این آدم نیست؟
رها-لامصب تو رو ول میکردم همون لحظه پا میشدی میرفتی سر قرار نمیشد کنترلت کرد که
مبین یه لبخند شیطونی زد
مبین-هول کرده بودی؟
نازی-داره شوخی میکنه
مبین-شوخی میکنه؟
نازی-اره
مبین-باش
طاها-پاشید جمع کنید بریم الان هواپیما میپره
#شکلات_تلخ
#شکیب
مبین_به خدا اگه تا دو دقیقه دیگه نیاید میرم خودمو از بالا مبل پرت میکنم پایین
شکیب-واییی چه مرگ وحشتناکی
نازی-همین الان میام به شرطی که خودتو از پشت بوم پرت کنی پایین
مبین-من زن گرفتم یا قاتل نه واقعا من زن گرفتممممم؟
طاها-ببند دهنتو کر شدم
مبین-تو ببند...خاک بر سرت مثلا رفیقمی نباید جلو منو بگیری بگی این به درد تو نمیخوره؟
شکیب-عمه من بود چهار صبح پاشده رفت دم در خونه دوست دخترش تا باهاش آشتی کنه
طاها-تازه مارم به زور برد که اگه نازی خواست بزنتش ما جلوشو بگیریم
مبین-تو که برات بد نشد حداقل اون دلس....
رها-مبینننننننن
مبین-ببخشید ببخشید اسمشو نبر دیدی تونستی به کمک اون مخ رها رو بزنی
طاها-نظرت چیه موضوع رو ببندی تا رها نیومده دهنتو بزور ببنده
شکیب-نظر منم همینه
مبین-رای با اکثریته پس مجبورم ببندم
شکیب-عافرین فرزندم
مبین-عرررر شکیب به من گفت فرزندم، منو به فرزندی قبولید
فریال-من حاضرم
مبین-وایییی ننه فری بیا بغلم
طاها-خدایا چرا شفا نمیدی؟
فریال-مبین جان عزیزم چیزی خورده تو سرت؟
مبین-نه ننه جون الان شوهرت منو به فرزندی قبول کرد
فریال-گمشو من شکیبم بزور نگه داشتم حالا بیام بچشم نگه دارم؟
مبین-داداش فکر کنم هر دو سر راهیم زنامون محلمون نمیدن
شکیب-همون بیا بریم بشینیم گریه کنیم
نازی-رها تو چرا وقتی من درخواست اینو قبول کردم یکی نزدی پس گردنم بگی این آدم نیست؟
رها-لامصب تو رو ول میکردم همون لحظه پا میشدی میرفتی سر قرار نمیشد کنترلت کرد که
مبین یه لبخند شیطونی زد
مبین-هول کرده بودی؟
نازی-داره شوخی میکنه
مبین-شوخی میکنه؟
نازی-اره
مبین-باش
طاها-پاشید جمع کنید بریم الان هواپیما میپره
#شکلات_تلخ
۴۵.۹k
۰۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.