بی رحم
#بی_رحم
part 42
_ الو جیمین بلاخره جواب گو شدی
چه زود هم پسر خاله شده بود نفسم رو کلافه بیرون دادمو با لحن اعصبی گفتم : چطور به خودت اجازه دادی پاتو بزاری توی شرکت من و خودت رو اونجوری معرفی کن
کارای شرکت و باند مافیام دوتا چیز جداست
_حالا جوش نیار بعدشم چیزی نشده
حال حوصله بحث با اونو نداشتم پس یکم با لحن اروم تری گفتم : حالا چه اتفاقی افتاده که تو رو تا این شرکت کشونده
_اها خوبه یادم اومد تو دیشب هه یونگ رو برای جا به جایی بار ها فرستادی
_اره چطور
_امروز صبح که توی انبار داشتم وسایل رو برسی میکردم متوجه شدم که نصف بار ها قلابی بودن
_یعنی چی ....یعنی اونا سر ما کلاه گذاشتن اصلا مگه هه یونگ همونجا بار ها رو چک نکرد
من برای اونا کلی پول دادم
تو برو ببین نمی تونی اون عوضی رو پیدا کنی منم باید اون هه یونگ نادون رو پیدا کنم
میدونم چیکارش کنم
بعد از تموم کردن جملم گوشی قطع کرد پرتش کردم روی میز
یعنی کی تونسته اینطوری سر من کلاه بزاره
سعی کردم اعصبانیتم رو کنترل کنم
اما مگه میشد من برای اونا پول زیادی داده بودم و الا نصف پولام به باد رفت و معلوم هم نیست اون مرتیکه ی عوصی کدوم گوری رفته
اصلا نباید کار رو به اون میسپردم
وقتم کم بود بهتر بود وقتم رو بیشتر از این تلف نکنم
سریع از شرکت بیرون رفتم و به سمت عمارتم رفتم
اول باید به حساب اون نادون میرسیدم
جیمین بلا فاصله بعد از رسیدن به عمارت به سما زیر زمین رفت و فقط دنبال هه یونگ میگشت کسی که دلیل و بانی این اعصبانیت اون بود
جیمین با دیدن هه یونگ به سمتش هجوم برد
هه یونگ هم که غافل از اتفاقات و کلاه برداری دیشب بود
تا متوجه ی حصور جیمین شد به سمتش رفت اما تا خواست کلمه ای حرف بزنه با سیلی که جیمین بهش زد حرفش توی دهنش موند
تا خواست دلیل این حرکت جیمین رو بپرسه جیمین سیله دیگه ای بهش زد که برابر شد با افتادن اون روی زمین
جیمین صداش رو بالا برد و با عربده ای که ناشی از اعصبانیتش بود گفت : چطور تو نستی اونقدر نادون باشی هان میدونی چقدر به من خسارت زدی
_قربان از چی حرف میزنید
جیمین خنده ی اعصبی کرد و به سمت هه یونگ هجوم برد چونشو بین دستش گرفت و نگاه تحقیر امیزی بهش کرد گفت : یعنی نمیدونی نصف بار های دیشب قلابی بوده چطور تونستی بزاری سرت کلاه بزارن هان
باید قبلش اون بار ها رو چک میکردی
_اما قربان
_ساکت شو تا همین الا هم که نکشتمت بهت رحم کردم وگرنه درجا میکشتمت الانم از جلو چشمام گورتو گم کن در ضمن هنوز برات دارم فقط صبر کن اگه اون شخص پیدا نشد در جا میکشمت
من نمیزارم همچین ادمای بی مصرفی و احمقی دور برم باشن
بعد از حرفش لگد محکمی بهش زد و از اون زیر زمین خارج شد
part 42
_ الو جیمین بلاخره جواب گو شدی
چه زود هم پسر خاله شده بود نفسم رو کلافه بیرون دادمو با لحن اعصبی گفتم : چطور به خودت اجازه دادی پاتو بزاری توی شرکت من و خودت رو اونجوری معرفی کن
کارای شرکت و باند مافیام دوتا چیز جداست
_حالا جوش نیار بعدشم چیزی نشده
حال حوصله بحث با اونو نداشتم پس یکم با لحن اروم تری گفتم : حالا چه اتفاقی افتاده که تو رو تا این شرکت کشونده
_اها خوبه یادم اومد تو دیشب هه یونگ رو برای جا به جایی بار ها فرستادی
_اره چطور
_امروز صبح که توی انبار داشتم وسایل رو برسی میکردم متوجه شدم که نصف بار ها قلابی بودن
_یعنی چی ....یعنی اونا سر ما کلاه گذاشتن اصلا مگه هه یونگ همونجا بار ها رو چک نکرد
من برای اونا کلی پول دادم
تو برو ببین نمی تونی اون عوضی رو پیدا کنی منم باید اون هه یونگ نادون رو پیدا کنم
میدونم چیکارش کنم
بعد از تموم کردن جملم گوشی قطع کرد پرتش کردم روی میز
یعنی کی تونسته اینطوری سر من کلاه بزاره
سعی کردم اعصبانیتم رو کنترل کنم
اما مگه میشد من برای اونا پول زیادی داده بودم و الا نصف پولام به باد رفت و معلوم هم نیست اون مرتیکه ی عوصی کدوم گوری رفته
اصلا نباید کار رو به اون میسپردم
وقتم کم بود بهتر بود وقتم رو بیشتر از این تلف نکنم
سریع از شرکت بیرون رفتم و به سمت عمارتم رفتم
اول باید به حساب اون نادون میرسیدم
جیمین بلا فاصله بعد از رسیدن به عمارت به سما زیر زمین رفت و فقط دنبال هه یونگ میگشت کسی که دلیل و بانی این اعصبانیت اون بود
جیمین با دیدن هه یونگ به سمتش هجوم برد
هه یونگ هم که غافل از اتفاقات و کلاه برداری دیشب بود
تا متوجه ی حصور جیمین شد به سمتش رفت اما تا خواست کلمه ای حرف بزنه با سیلی که جیمین بهش زد حرفش توی دهنش موند
تا خواست دلیل این حرکت جیمین رو بپرسه جیمین سیله دیگه ای بهش زد که برابر شد با افتادن اون روی زمین
جیمین صداش رو بالا برد و با عربده ای که ناشی از اعصبانیتش بود گفت : چطور تو نستی اونقدر نادون باشی هان میدونی چقدر به من خسارت زدی
_قربان از چی حرف میزنید
جیمین خنده ی اعصبی کرد و به سمت هه یونگ هجوم برد چونشو بین دستش گرفت و نگاه تحقیر امیزی بهش کرد گفت : یعنی نمیدونی نصف بار های دیشب قلابی بوده چطور تونستی بزاری سرت کلاه بزارن هان
باید قبلش اون بار ها رو چک میکردی
_اما قربان
_ساکت شو تا همین الا هم که نکشتمت بهت رحم کردم وگرنه درجا میکشتمت الانم از جلو چشمام گورتو گم کن در ضمن هنوز برات دارم فقط صبر کن اگه اون شخص پیدا نشد در جا میکشمت
من نمیزارم همچین ادمای بی مصرفی و احمقی دور برم باشن
بعد از حرفش لگد محکمی بهش زد و از اون زیر زمین خارج شد
۷.۱k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.