پارت:29
پارت:29
برده ارباب زاده ...
" ببخشید آقا"
ولی اون مرد صداش رو نشنید پس سوبین قدم هاشو تند تر کرد تا بهش برسه با چند قدم بلند بهش رسید از پشت سرش دوباره صداش زد ..
" آقا "
پسر صدای سوبین رو شنید ولی مطمهن نبود که اون دقیقا با کیه یعدفه ایستاد و به پشت سرش نگاه کرد کم مونده بود سوبین بهش بخوره که خودش رو کشید عقب پسر با کنجکاوی به سوبین نگاه کرد سوبین که معنی نگاهش رو فهمید لب زد
" میشه بهم کمک کنید آقای محترم"
پسر سرش رو به معنی بله تکون داد و گفت
" چطور میتونم کمکتون کنم؟!"
سوبین گوشه کتش رو کشید جلو و صاف ایستاد به پسر نگاه کرد و گفت ...
" من دنبال اتاق رییس شما میگردم اگه امکانش هست میشه بهم بگید اتاق ایشون کجاست؟"
پسر به سمت راه رو نگاه کرد و دوباره برگشت سمت سوبین و گفت ..
" منم الان دارم میرم اتاق رییس شما هم با من بیاین "
سوبین لبخندی زد و گفت ...
" این عالیه منو تا اتاق ایشون ببرید "
پسر سری تکون داد و یا صدای خالی از احساس گفت ..
" اوکی از این سمت .."
پسر جلو تر راه افتاد سوبین هم پشت سرش راه افتاد در حالی که داشتن میرفتن سوبین پرسید ..
" شما چند وقته اینجا کار میکنید؟"
پسر همان طور که راه میرفت بدون نگاه کردن به سوبین گفت ..
" تقریباً 8 ماه میشه اینجا کار میکنم "
سوبین سرش را تکون داد و گفت ..
" بهتون میخوره آسیایی باشین آسیایی هستین؟"
" بله"
سوبین با تعجب گفت ...
" اووو حدس میزدم، کرهی هستین؟! "
پسر با بی حوصلگی صورتش رو سمت سوبین برگردوند و با حالت خنثی گفت ..
" میشه انقدر تو همچی دخالت نکنی"
سوبین با خجالت سرش رو پایین گرفت ..
" متاسفم "
پسر رویش را از سوبین برگرداند و به راهش نگاه کرد جلوی یه در سیا متوقف شد و گفت ...
برده ارباب زاده ...
" ببخشید آقا"
ولی اون مرد صداش رو نشنید پس سوبین قدم هاشو تند تر کرد تا بهش برسه با چند قدم بلند بهش رسید از پشت سرش دوباره صداش زد ..
" آقا "
پسر صدای سوبین رو شنید ولی مطمهن نبود که اون دقیقا با کیه یعدفه ایستاد و به پشت سرش نگاه کرد کم مونده بود سوبین بهش بخوره که خودش رو کشید عقب پسر با کنجکاوی به سوبین نگاه کرد سوبین که معنی نگاهش رو فهمید لب زد
" میشه بهم کمک کنید آقای محترم"
پسر سرش رو به معنی بله تکون داد و گفت
" چطور میتونم کمکتون کنم؟!"
سوبین گوشه کتش رو کشید جلو و صاف ایستاد به پسر نگاه کرد و گفت ...
" من دنبال اتاق رییس شما میگردم اگه امکانش هست میشه بهم بگید اتاق ایشون کجاست؟"
پسر به سمت راه رو نگاه کرد و دوباره برگشت سمت سوبین و گفت ..
" منم الان دارم میرم اتاق رییس شما هم با من بیاین "
سوبین لبخندی زد و گفت ...
" این عالیه منو تا اتاق ایشون ببرید "
پسر سری تکون داد و یا صدای خالی از احساس گفت ..
" اوکی از این سمت .."
پسر جلو تر راه افتاد سوبین هم پشت سرش راه افتاد در حالی که داشتن میرفتن سوبین پرسید ..
" شما چند وقته اینجا کار میکنید؟"
پسر همان طور که راه میرفت بدون نگاه کردن به سوبین گفت ..
" تقریباً 8 ماه میشه اینجا کار میکنم "
سوبین سرش را تکون داد و گفت ..
" بهتون میخوره آسیایی باشین آسیایی هستین؟"
" بله"
سوبین با تعجب گفت ...
" اووو حدس میزدم، کرهی هستین؟! "
پسر با بی حوصلگی صورتش رو سمت سوبین برگردوند و با حالت خنثی گفت ..
" میشه انقدر تو همچی دخالت نکنی"
سوبین با خجالت سرش رو پایین گرفت ..
" متاسفم "
پسر رویش را از سوبین برگرداند و به راهش نگاه کرد جلوی یه در سیا متوقف شد و گفت ...
۱۶۴
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.