(دوست داشتنی) پارت 61
(دوست داشتنی) پارت 61
ا.ت:بریم پایین
خواستیم بریم پایین
تهیونگ: دستمو گرفت
دوباره لبمو بوسید
خدمتکار:آقا خانم میکه
بیاید صبحونه
تهیونگ ازم جدا شد
تهیونگ: الان میایم
اخه من باید این خدمتکارو
اخراج کنم
ا.ت: بریم پایین
تهیونگ: بریم
سوبین: خوبی ا.ت
تهیونگ: خوبه به تو چه
سوبین به گوشیم پیام
داد چیشده
بهش گفتی
هر چی گفته
دروغ بوده
تهیونگ: مامان امروز
بریم خونه دختر خاله
+: دیوونه شدی من که
اصلا خواهر ندارم
سوبین: راستی امشب
میخوام برم دیگه
تهیونگ: بلاخره این روز
رسید ا.ت قشنگم من برم
شرکت
ا.ت: میشه منم بیام
تهیونگ:چرا
ا.ت: تروخدا
تهیونگ: فهمیدم
خب آماده کن تا بریم
ا.ت: باشه
#تهیونگ
#سناریو
#فیک
#دراما
#اسمات
ا.ت:بریم پایین
خواستیم بریم پایین
تهیونگ: دستمو گرفت
دوباره لبمو بوسید
خدمتکار:آقا خانم میکه
بیاید صبحونه
تهیونگ ازم جدا شد
تهیونگ: الان میایم
اخه من باید این خدمتکارو
اخراج کنم
ا.ت: بریم پایین
تهیونگ: بریم
سوبین: خوبی ا.ت
تهیونگ: خوبه به تو چه
سوبین به گوشیم پیام
داد چیشده
بهش گفتی
هر چی گفته
دروغ بوده
تهیونگ: مامان امروز
بریم خونه دختر خاله
+: دیوونه شدی من که
اصلا خواهر ندارم
سوبین: راستی امشب
میخوام برم دیگه
تهیونگ: بلاخره این روز
رسید ا.ت قشنگم من برم
شرکت
ا.ت: میشه منم بیام
تهیونگ:چرا
ا.ت: تروخدا
تهیونگ: فهمیدم
خب آماده کن تا بریم
ا.ت: باشه
#تهیونگ
#سناریو
#فیک
#دراما
#اسمات
۱۳.۸k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.