part 138
#part_138
#رها
سر میز شام بودیم که دیدم عمو هی داره پیس پیس میکنه
رها-با منی؟
عمو-اره...بگو ببینم دوست داری عروسیت تو باغ باشه یا تالار؟
رها-عروسییی؟
عمو-اره دارم حساب میکنم ببینم چقدر میشه هزینه های عروسی این طاها که عرضه نداره یه عروسی درست درمون بگیره
طاها-دارم میشنوما
عمو-خو بشنو دروغ نمیگم که
طاها-حجی حالا کی گفته من رها رو میگیرم
نگار-غلط میکنی نگیریش یه دختر تو عمرش خدا زده پس کلش تو رو دیده حالا واسه من ناز و ادام میاد
رها-من که میتونم با طاها ازدواج نکنم مشکلی ندارید که؟
نگار- نه عزیزم تو حق داری واقعا آخه کی نگاه پسر من میکنه
طاها-مامااااننن😐😐
نگار-اما خو نگاه کن اینو شبیه همستره چقدر گوگولیه دلت میاد به این جواب رد بدی؟
رها-طاها من کاملا پی بردم تو سر راهی
طاها-خودم میدونستم
زدم زیر خنده و مشغول خوردن شامم شدم
بعد شام کمک کردم تا میز جمع کنن بعدم برای اینکه یکم هوا بخورم رفتم تو حیاط رو نمیکت نشسته بودم که صدایی پشت سرم اومد حتما طاهاست با نیش باز برگشتم سمتش که با دیدن مامانمه نیشم بسته شد
مامان با دیدن قیافم زد زیر خنده
مامان-چیه فکر کردی طاهاست؟
رها-هوم
مامان-داشت میومد پیشت که بهش گفتم من میام
سویشرت طاها رو از پشتش در اورد
مامان-اینم داد که بدم بهت
گرفتمش و انداختم روشنم
با حس کردن عطر طاها آرامش عجیبی تمام وجودمو گرفت
رها-مرسی
نشست کنارم
مامان-خب بگو ببینم
رها-چیو؟
مامان_اتفاقایی که بین تو طاها افتاده خیلی کنجکاوم که بشنوم
رها-چرا
مامان-حتما عشق عمیقیه که باعث شده شما ها انقدر عوض شید
رها-من که اره اما طاها چه تغییری کرده
مامان-سر تا پاش عوض شده اون طاها مغرور سرکش که کسی نمیتونست رامش کنه الان کاملا تو مشتته این خودش اوج تغییره
با این حرف مامانم لبخند اومد گوشه لبم
مامان همیشه عجیب بود یعنی شبیه مامانای دیگه نبود
بیشتر یه دوست صمیمی بود برام که از همه چی خبر داشت
اصلا نیاز نبود بهش بگم چیشده همیشه قبل از گفتنم مشکلمو حل میکرد
#شکلات_تلخ
#رها
سر میز شام بودیم که دیدم عمو هی داره پیس پیس میکنه
رها-با منی؟
عمو-اره...بگو ببینم دوست داری عروسیت تو باغ باشه یا تالار؟
رها-عروسییی؟
عمو-اره دارم حساب میکنم ببینم چقدر میشه هزینه های عروسی این طاها که عرضه نداره یه عروسی درست درمون بگیره
طاها-دارم میشنوما
عمو-خو بشنو دروغ نمیگم که
طاها-حجی حالا کی گفته من رها رو میگیرم
نگار-غلط میکنی نگیریش یه دختر تو عمرش خدا زده پس کلش تو رو دیده حالا واسه من ناز و ادام میاد
رها-من که میتونم با طاها ازدواج نکنم مشکلی ندارید که؟
نگار- نه عزیزم تو حق داری واقعا آخه کی نگاه پسر من میکنه
طاها-مامااااننن😐😐
نگار-اما خو نگاه کن اینو شبیه همستره چقدر گوگولیه دلت میاد به این جواب رد بدی؟
رها-طاها من کاملا پی بردم تو سر راهی
طاها-خودم میدونستم
زدم زیر خنده و مشغول خوردن شامم شدم
بعد شام کمک کردم تا میز جمع کنن بعدم برای اینکه یکم هوا بخورم رفتم تو حیاط رو نمیکت نشسته بودم که صدایی پشت سرم اومد حتما طاهاست با نیش باز برگشتم سمتش که با دیدن مامانمه نیشم بسته شد
مامان با دیدن قیافم زد زیر خنده
مامان-چیه فکر کردی طاهاست؟
رها-هوم
مامان-داشت میومد پیشت که بهش گفتم من میام
سویشرت طاها رو از پشتش در اورد
مامان-اینم داد که بدم بهت
گرفتمش و انداختم روشنم
با حس کردن عطر طاها آرامش عجیبی تمام وجودمو گرفت
رها-مرسی
نشست کنارم
مامان-خب بگو ببینم
رها-چیو؟
مامان_اتفاقایی که بین تو طاها افتاده خیلی کنجکاوم که بشنوم
رها-چرا
مامان-حتما عشق عمیقیه که باعث شده شما ها انقدر عوض شید
رها-من که اره اما طاها چه تغییری کرده
مامان-سر تا پاش عوض شده اون طاها مغرور سرکش که کسی نمیتونست رامش کنه الان کاملا تو مشتته این خودش اوج تغییره
با این حرف مامانم لبخند اومد گوشه لبم
مامان همیشه عجیب بود یعنی شبیه مامانای دیگه نبود
بیشتر یه دوست صمیمی بود برام که از همه چی خبر داشت
اصلا نیاز نبود بهش بگم چیشده همیشه قبل از گفتنم مشکلمو حل میکرد
#شکلات_تلخ
۳۷.۵k
۰۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.