چندشاتی تهیونگ
چندشاتی تهیونگ..
part 3
ات بلند شد..
تهیونگبا لبخند ات رو خواست بغل کنه.
-خواهری...
ات سریع خودشو کنار زد
+خواهر؟ مسخره میکنی؟
-نه.. تو واقعا خواهر منی.. این عالیه.
+واقعا از نظر تو عالیه نه؟؟ من عاشقت بودم.. الان انتظار داری بعد اون همه خاطره باور کنم خواهر و برادر هستیم؟!
- ات.. ما خواهر و برداریم.. باید همه چیو کنار بزاریم
+شوخیت گرفته؟ چجوری همه اون عشق هارو فراموش کنم
- به راحتی..
+اصلا چیزی از عشق میفهمی؟
دختر با اشکگفت و سریع. از کافه خارج شد.
قطرات
بارون همه جارو پر کرده بود..
سرعی داخل خیابون ها باگریه میدوید...
به بالای برج رفت..
اشکمیریخت..
+اه.. آخه چرا باید کسی که عاشقشم برادرم باشه ...
اشک از چشماش ریخت...
+از این زندگیمتنفرم..
گفت و خودشو پرت کرد پایین...
the end.
part 3
ات بلند شد..
تهیونگبا لبخند ات رو خواست بغل کنه.
-خواهری...
ات سریع خودشو کنار زد
+خواهر؟ مسخره میکنی؟
-نه.. تو واقعا خواهر منی.. این عالیه.
+واقعا از نظر تو عالیه نه؟؟ من عاشقت بودم.. الان انتظار داری بعد اون همه خاطره باور کنم خواهر و برادر هستیم؟!
- ات.. ما خواهر و برداریم.. باید همه چیو کنار بزاریم
+شوخیت گرفته؟ چجوری همه اون عشق هارو فراموش کنم
- به راحتی..
+اصلا چیزی از عشق میفهمی؟
دختر با اشکگفت و سریع. از کافه خارج شد.
قطرات
بارون همه جارو پر کرده بود..
سرعی داخل خیابون ها باگریه میدوید...
به بالای برج رفت..
اشکمیریخت..
+اه.. آخه چرا باید کسی که عاشقشم برادرم باشه ...
اشک از چشماش ریخت...
+از این زندگیمتنفرم..
گفت و خودشو پرت کرد پایین...
the end.
- ۲۲.۵k
- ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط