عشق سیاه و سفیدp10
عشق سیاه و سفیدp10
(از زبان سونگ مین)
میدونستم دارن بحث میکنن چون یه لحظه صدای جیهوپ بلند شد و میدونستم اگه برم خونه کارم ساختس و خودمو باید مرده فرض کنم ...
یه نگاه به دستم انداختم که باند پیچی بود با خودم گفتم مگه چجور دستم بریده شده که باندپیچی کردن !
پاهامم باند پیچی بود داشتم به سقف زل میزدم و گریه میکردم که جیهوپ اومد داخل
جیهوپ:خب سونگ مین نمیخاد نگران چیزی باشی جونگ کوک کاری باهات نداره نگران نباش
یه لحظه با خودم گفتم اون اسمو منو از کجا میدونه یعنی جونگ کوک بهش گفت اه حافظمو از دست دادم انگار 😑
سونگ مین:فک کنم وقتی رفتیم خونه باید خودمو مرده فرض کنم چون اون خیلی خشنه و یه زره رحم و مروت نداره این دیگه چجور ادمیه (با گریه )واقعا درستش نیست با کسی که ن پدر ن مادر داره اینجور رفتار کنه
جیهوپ:مگه برای مامان و بابات اتفاقی افتاده (زیر لب با خودش گفت)مگه مامان و بابا سونگ مین خارج نبودن یعنی چی؟
سونگ مین:الان ۳ ماهی میشه فوت کردن (باگریه های شدید) داشتن برمیگشتن کره که تو راه فرودگاه تصادف کردن و ....
جیهوپ:اوه ببخشید متاسفم من نمیدونستم
سونگ مین:مگه تو میشناختیشون ؟
جیهوپ:قبلا از طریق جونگ کوک دیدمشون یادت نیست
سونگ مین:چی رو یادم نیس مگه باید جونگ کوک رو بشناسم اصلا اون براچی باید مامان و بابای منو بشناسن ؟
جیهوپ:(زیر لب با خودش گفت یعنی اون جونگ کوک و منو یادش نمیاد نکنه حافظشو واقعا بعد از اون اتفاق از دست داده)
چی؟ هیچی ولش کن
سونگ مین:جیهوپ میشه واضح توضیح بدی چه اتفاقی افتاده که جونگ کوک مامان و بابی من رو میشناسه ولی من جونگ کوک رو به یاد نمیارم اصلا این از کجا پیداش شد
جیهوپ:هی ، هی، دختر اروم باش ولش کن بهش فکر نکن خب
سونگ مین:باشه (با حرفای جیهوپ داشتم خودمو میخوردم که از کجا مامان و بابای متو میشناختن
که دیدم جونگ کوک اومد داخل
دوباره دست جیهوپ رو گرفتم که جیهوپ گفت:من میرم بیرون نگران نباش
جیهوپ بلند شد و رفت سمت جونگ کوک تو گوشش یه چیزی گفت و جونگ کوک انگار اروم شد و اومد کنارم نشست رومو اونور کردم که نبینمش که صورتمو برگردوند و لبامو بوسه ای کوچیک زد
(از زبان سونگ مین)
میدونستم دارن بحث میکنن چون یه لحظه صدای جیهوپ بلند شد و میدونستم اگه برم خونه کارم ساختس و خودمو باید مرده فرض کنم ...
یه نگاه به دستم انداختم که باند پیچی بود با خودم گفتم مگه چجور دستم بریده شده که باندپیچی کردن !
پاهامم باند پیچی بود داشتم به سقف زل میزدم و گریه میکردم که جیهوپ اومد داخل
جیهوپ:خب سونگ مین نمیخاد نگران چیزی باشی جونگ کوک کاری باهات نداره نگران نباش
یه لحظه با خودم گفتم اون اسمو منو از کجا میدونه یعنی جونگ کوک بهش گفت اه حافظمو از دست دادم انگار 😑
سونگ مین:فک کنم وقتی رفتیم خونه باید خودمو مرده فرض کنم چون اون خیلی خشنه و یه زره رحم و مروت نداره این دیگه چجور ادمیه (با گریه )واقعا درستش نیست با کسی که ن پدر ن مادر داره اینجور رفتار کنه
جیهوپ:مگه برای مامان و بابات اتفاقی افتاده (زیر لب با خودش گفت)مگه مامان و بابا سونگ مین خارج نبودن یعنی چی؟
سونگ مین:الان ۳ ماهی میشه فوت کردن (باگریه های شدید) داشتن برمیگشتن کره که تو راه فرودگاه تصادف کردن و ....
جیهوپ:اوه ببخشید متاسفم من نمیدونستم
سونگ مین:مگه تو میشناختیشون ؟
جیهوپ:قبلا از طریق جونگ کوک دیدمشون یادت نیست
سونگ مین:چی رو یادم نیس مگه باید جونگ کوک رو بشناسم اصلا اون براچی باید مامان و بابای منو بشناسن ؟
جیهوپ:(زیر لب با خودش گفت یعنی اون جونگ کوک و منو یادش نمیاد نکنه حافظشو واقعا بعد از اون اتفاق از دست داده)
چی؟ هیچی ولش کن
سونگ مین:جیهوپ میشه واضح توضیح بدی چه اتفاقی افتاده که جونگ کوک مامان و بابی من رو میشناسه ولی من جونگ کوک رو به یاد نمیارم اصلا این از کجا پیداش شد
جیهوپ:هی ، هی، دختر اروم باش ولش کن بهش فکر نکن خب
سونگ مین:باشه (با حرفای جیهوپ داشتم خودمو میخوردم که از کجا مامان و بابای متو میشناختن
که دیدم جونگ کوک اومد داخل
دوباره دست جیهوپ رو گرفتم که جیهوپ گفت:من میرم بیرون نگران نباش
جیهوپ بلند شد و رفت سمت جونگ کوک تو گوشش یه چیزی گفت و جونگ کوک انگار اروم شد و اومد کنارم نشست رومو اونور کردم که نبینمش که صورتمو برگردوند و لبامو بوسه ای کوچیک زد
۹۱.۴k
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.