عشق سیاه و سفیدp9
عشق سیاه و سفیدp9
دیگه هیچی نشنیدم و ندیدم کامل از هوش رفتم ...
چشمامو اروم اروم باز کردم دیدم سرم بهم وصله دور و برم رو نگاه کردم همه جارو تار میدیدم انگار همه چی دور سرم میچرخید
وقتی سمت راستم رو دیدیم دیدم یه پسر ماسک مشکی و کلاه مشکی که صورتش پیدا نبود کنارم نشسته و داره به من نگاه میکنه
سونگ مین:ت....تو کی هستی؟
جیهوپ:سلام من جیهوپم دوست جونگ کوک خشبختم از اشناییت
سونگ مین:(پوز خند تلخی اومد رو لبم) حتما جونگ کوک تورو گذاشته که یه موقع فرار نکنم ها؟
جیهوپ:ن اینجور نیست وقتی حالت بد شد من اونجا بودم که شیشه افتاد رو پات درواقع اومده بودیم با جونگ کوک ببریمت جایی که اون اتفاق افتاد
سونگ مین:زیر لب گفتم:ای چرا شر این کم نمیشه
جیهوپ:چیزی گفتی
سونگ مین:ن فقط سردمه همینه
جیهوپ:اها پس بزار پتو رو بکشم روت
بلند شد و پتو رو کشید تا روی سینم
سونگ مین :ممنون فقط یه چیزی ازت میخام
جیهوپ:چی ؟هرچی لازم داری بگو تا برات تهیه کنم
سونگ مین:چیزی نمیخام تهیه کنه فقط جونگ کوک نیاد تو اتاق دوس ندارم ببینمش لطفا اگه خاستی خودت فقط اینجا باش نزار اون بیاد
جیهوپ:اما....
سونگ مین:اما نیار لطفا !
جیهوپ :باشه
دیدم جونگ کوک داره میاد داخل دست جیهوپ که کنار تخت بود رو محکم گرفتم به معنی اینکه مزار بیاد داخل ، جونگ کوک وقتی دید دست جیهوپ رو محکم گرفتم با قدم های محکم و دستاش که مشت کرد داشت میومد سمتم که جیهوپ رفت گرفتش منم چشمامو محکم بستم و گریم گرفت و گریه کردم ...هق...هق
(از زبان جونگ کوک)
هی دختره احمق من کمکش اوردمش بیمارستان دست جیهوپ محکم میگیری بهت میگم دخوره هرزه
جیهوپ بلند شد اومد سمتم و بردم بیرون
جونگ کوک:جیهوپ برو کنار الان عصبیم میزنم یه کاری دست خودم و خودت میدم
جیهوپ:هی مرد بس کن (با داد)معلوم حس چته وقتی نمیدونی چرا دستمو محکم گرفته چته چرا زود قضاوت میکنی این همون دختری نیست که تهیونگ گفته بود بهت خیانت کرده ها؟
جونگ کوک:اینا ولش چرا دست تورو گرفته ها
جیهوپ:چون گفت نمیخاد تورو ببینه به سوال من جواب بده
جونگ کوک:یعنی چطور ممکنه اینجور فراموشم کنه که نخاد منو ببینه ها دیگه از این به بعد بلدم چجور باهاش رفتار کنم تو این دو ،سه روز هرچی خوبی بهش کردم پرو شده
جیهوپ:پس دوسش داری هنوز اما نمیخای رو کنی
جونگ کوک:چرت و پرت نگو دیگه عاشقش نیستم اون فقط برده منه شیفهم شد
جیهوپ:هرجور میخای رفنار کن اما نمیتونی عشقتو بهش مخفی کنی بالاخره یه روز این عشق رو میشه
دیگه هیچی نشنیدم و ندیدم کامل از هوش رفتم ...
چشمامو اروم اروم باز کردم دیدم سرم بهم وصله دور و برم رو نگاه کردم همه جارو تار میدیدم انگار همه چی دور سرم میچرخید
وقتی سمت راستم رو دیدیم دیدم یه پسر ماسک مشکی و کلاه مشکی که صورتش پیدا نبود کنارم نشسته و داره به من نگاه میکنه
سونگ مین:ت....تو کی هستی؟
جیهوپ:سلام من جیهوپم دوست جونگ کوک خشبختم از اشناییت
سونگ مین:(پوز خند تلخی اومد رو لبم) حتما جونگ کوک تورو گذاشته که یه موقع فرار نکنم ها؟
جیهوپ:ن اینجور نیست وقتی حالت بد شد من اونجا بودم که شیشه افتاد رو پات درواقع اومده بودیم با جونگ کوک ببریمت جایی که اون اتفاق افتاد
سونگ مین:زیر لب گفتم:ای چرا شر این کم نمیشه
جیهوپ:چیزی گفتی
سونگ مین:ن فقط سردمه همینه
جیهوپ:اها پس بزار پتو رو بکشم روت
بلند شد و پتو رو کشید تا روی سینم
سونگ مین :ممنون فقط یه چیزی ازت میخام
جیهوپ:چی ؟هرچی لازم داری بگو تا برات تهیه کنم
سونگ مین:چیزی نمیخام تهیه کنه فقط جونگ کوک نیاد تو اتاق دوس ندارم ببینمش لطفا اگه خاستی خودت فقط اینجا باش نزار اون بیاد
جیهوپ:اما....
سونگ مین:اما نیار لطفا !
جیهوپ :باشه
دیدم جونگ کوک داره میاد داخل دست جیهوپ که کنار تخت بود رو محکم گرفتم به معنی اینکه مزار بیاد داخل ، جونگ کوک وقتی دید دست جیهوپ رو محکم گرفتم با قدم های محکم و دستاش که مشت کرد داشت میومد سمتم که جیهوپ رفت گرفتش منم چشمامو محکم بستم و گریم گرفت و گریه کردم ...هق...هق
(از زبان جونگ کوک)
هی دختره احمق من کمکش اوردمش بیمارستان دست جیهوپ محکم میگیری بهت میگم دخوره هرزه
جیهوپ بلند شد اومد سمتم و بردم بیرون
جونگ کوک:جیهوپ برو کنار الان عصبیم میزنم یه کاری دست خودم و خودت میدم
جیهوپ:هی مرد بس کن (با داد)معلوم حس چته وقتی نمیدونی چرا دستمو محکم گرفته چته چرا زود قضاوت میکنی این همون دختری نیست که تهیونگ گفته بود بهت خیانت کرده ها؟
جونگ کوک:اینا ولش چرا دست تورو گرفته ها
جیهوپ:چون گفت نمیخاد تورو ببینه به سوال من جواب بده
جونگ کوک:یعنی چطور ممکنه اینجور فراموشم کنه که نخاد منو ببینه ها دیگه از این به بعد بلدم چجور باهاش رفتار کنم تو این دو ،سه روز هرچی خوبی بهش کردم پرو شده
جیهوپ:پس دوسش داری هنوز اما نمیخای رو کنی
جونگ کوک:چرت و پرت نگو دیگه عاشقش نیستم اون فقط برده منه شیفهم شد
جیهوپ:هرجور میخای رفنار کن اما نمیتونی عشقتو بهش مخفی کنی بالاخره یه روز این عشق رو میشه
۶۳.۴k
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.