Devil or Angel³⁶
Devil or Angel³⁶
شب
کوک
کوک: من اومدم
جانگمی: بیا داداش همگی خوابن چرا وقتی میای سروصدا میکنی
کوک: چرا وقتی من میام توهم بیداری؟
جانگمی: منتظر توام
کوک: منم میدونم تو اینجایی بخاطر همین سروصدا میکنم
جانگمی: خب برو بخواب
کوک: شب بخیر
خواستم برم بخوابم قبلش رفتم تو اتاق ا/ت خوابیده بود رفتم نزدیک خیلی گرمش بود پتو روش نبود پتو گذاشتم روش دستمو گذاشتم رو پیشونیش دیدم خیلی گرمه تب داشت
کوک: ا/ت ا/ت
ا/ت: همم بله
کوک: خوبی؟
ا/ت: چرا میپرسی؟
کوک: تب داری پاشو بریم دکتر
ا/ت: دکتر؟ نه خوبم بخوابم خوب میشم
کوک: صبر کن بیا لباساتو عوض کن بریم
ا/ت: میگم خوبم
کوک: نیستی خوب نیستی
ا/ت
ا/ت: ولم کن میخوام بخوابم
دکمه ها لباسمو باز کرد
ا/ت: دست نزن چیکار میکنی
کوک: داری تو تب میسوزی عوض میکنی یا عوضت کنم
ا/ت: خودم عوض میکنم تو برو
کوک: تو ماشین منتظرتم
ا/ت: باشه
چه گیری داده به دکتر حالا چرا تب دارم نکنه دکتر اونجا بگه که من نه به دکتر میگم نگه یا او باخودم نمیبرم
لباسمو عوض کردم و رفتم
نیم ساعت بعد
کوک: رسیدیم بیا بریم
رفتیم بیمارستان
یک ساعت بعد
نشسته بودیم جواب ازمایش بیاد
کوک: هنوز تب داری این عادی نیست
ا/ت: ببخشید اقای جئون شما میتونید برگردید
کوک: چرا؟
ا/ت: خوبیت نداره دوست برادرم اومدم
کوک: دوست برادرت
ا/ت: اره
کوک: خب باشه من میرم ولی تو بعدش کجا میری؟
ا/ت: خونه برادرم
کوک: ا/ت
ا/ت: باشه برمیگردم خونه وسایلمو جمع میکنم فردا میرم یه دنیا هم ممنونم که باهام یک سال زندگی کردی و منو الان اوردی دکتر
👩🏼⚕️: بفرمایید داخل
کوک: اینقدر حرف اضافه نزن بیا بریم
ا/ت: تو نیا
کوک: چرا؟
ا/ت: نیا دیگه
کوک: میخوام بیام
دستمو گرفت و رفتیم داخل
#فیک
#سناریو
شب
کوک
کوک: من اومدم
جانگمی: بیا داداش همگی خوابن چرا وقتی میای سروصدا میکنی
کوک: چرا وقتی من میام توهم بیداری؟
جانگمی: منتظر توام
کوک: منم میدونم تو اینجایی بخاطر همین سروصدا میکنم
جانگمی: خب برو بخواب
کوک: شب بخیر
خواستم برم بخوابم قبلش رفتم تو اتاق ا/ت خوابیده بود رفتم نزدیک خیلی گرمش بود پتو روش نبود پتو گذاشتم روش دستمو گذاشتم رو پیشونیش دیدم خیلی گرمه تب داشت
کوک: ا/ت ا/ت
ا/ت: همم بله
کوک: خوبی؟
ا/ت: چرا میپرسی؟
کوک: تب داری پاشو بریم دکتر
ا/ت: دکتر؟ نه خوبم بخوابم خوب میشم
کوک: صبر کن بیا لباساتو عوض کن بریم
ا/ت: میگم خوبم
کوک: نیستی خوب نیستی
ا/ت
ا/ت: ولم کن میخوام بخوابم
دکمه ها لباسمو باز کرد
ا/ت: دست نزن چیکار میکنی
کوک: داری تو تب میسوزی عوض میکنی یا عوضت کنم
ا/ت: خودم عوض میکنم تو برو
کوک: تو ماشین منتظرتم
ا/ت: باشه
چه گیری داده به دکتر حالا چرا تب دارم نکنه دکتر اونجا بگه که من نه به دکتر میگم نگه یا او باخودم نمیبرم
لباسمو عوض کردم و رفتم
نیم ساعت بعد
کوک: رسیدیم بیا بریم
رفتیم بیمارستان
یک ساعت بعد
نشسته بودیم جواب ازمایش بیاد
کوک: هنوز تب داری این عادی نیست
ا/ت: ببخشید اقای جئون شما میتونید برگردید
کوک: چرا؟
ا/ت: خوبیت نداره دوست برادرم اومدم
کوک: دوست برادرت
ا/ت: اره
کوک: خب باشه من میرم ولی تو بعدش کجا میری؟
ا/ت: خونه برادرم
کوک: ا/ت
ا/ت: باشه برمیگردم خونه وسایلمو جمع میکنم فردا میرم یه دنیا هم ممنونم که باهام یک سال زندگی کردی و منو الان اوردی دکتر
👩🏼⚕️: بفرمایید داخل
کوک: اینقدر حرف اضافه نزن بیا بریم
ا/ت: تو نیا
کوک: چرا؟
ا/ت: نیا دیگه
کوک: میخوام بیام
دستمو گرفت و رفتیم داخل
#فیک
#سناریو
۶۰.۰k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.