عشق مشکی
عشق مشکی
p28
چند مین بعد رسیدم به ساحل تهیونگم پشت سرم اومد
رفتم رو صندلی نشستم
+تهیونگ:خب پاشین بریم خیلی خسته شدم
پوزخندی زدم و به سمت ماشین حرکت کردیم و من هیچ حرفی نزدم
توی ماشین سکوت خاصی حاکم شده بود
بعد چندین مین رسیدم خونه
من سریع رفتم تو
+تهیونگ:ا.ت تو برو تو اتاق من کارت دارم
-من با تو کاری ندارم
+تهیونگ: سگم نکن نزار از راه خشونت وارد شم
از این لحنش ترسیدم و رفتم تو اتاقش
بعد چند مین تهیونگ اومد تو اتاق
-خب چیکارم داری؟
+تهیونگ:بهتره همین الان ی بچه درست کنیم نظرت چیه بیب!
-نخیر نمیخوام الآنم برو کنار میخوام برم تو اتاقم
+تهیونگ:کسی از تو نظر خواست؟
پوزخندی زدم
تهیونگ درو قفل کرد و قدم به قدم جلو اومد منم با چشمای اشکی هی عقب میرفتم که پام گیر کرد به تخت و افتادم رو تخت
تهیونگ روم خیمه زد و گفت آفرین بیبی گرل خوبی باش و برای ددیت بچه بیار
~~~~~
یک هفته بعد:
از اون روز کوفتی به بعد همش حالت تهو دارم میترسم حامله شده باشم
برگشته بودیم کره و تهیونگ خونشو تو آمریکا به نام ا.د زده بود
هه
رفتم تو اتاق تهیونگ
-هی تهیونگ من حالت تهو دارم
+تهیونگ:خب!
-میترسم حامله باشم لنتی
+تهیونگ:حامله باشی چ بهتر
-من نمیخوام میفهمی لعنتی؟
+تهیونگ:باید بخوای ا.ت من این بچه رو میخوام
تهیونگ دستمو گرفت و با خودش کشوند
-کجا میبری منو:
+تهیونگ:میبرمت دکتر باید بفهمم حامله ای یا نه
با گریه سری تکون دادم و سوار ماشین تهیونگ شدیم
بعد چند مین رسیدیم بیمارستان تهیونگ از ماشین پیاده شد
اومد دره ماشینو برام باز کرد رفتیم داخل بیمارستان
رفتم جای دکتر
دکتر بعد چند تا معاینه لبخندی زد و گفت تبریک میگم خانم شما بادارید
با این حرفش انگاری سنگ ریختن رو سرم
ببخشید اشتباهی پارت قبلیو گذاشتم هواسم نبود
p28
چند مین بعد رسیدم به ساحل تهیونگم پشت سرم اومد
رفتم رو صندلی نشستم
+تهیونگ:خب پاشین بریم خیلی خسته شدم
پوزخندی زدم و به سمت ماشین حرکت کردیم و من هیچ حرفی نزدم
توی ماشین سکوت خاصی حاکم شده بود
بعد چندین مین رسیدم خونه
من سریع رفتم تو
+تهیونگ:ا.ت تو برو تو اتاق من کارت دارم
-من با تو کاری ندارم
+تهیونگ: سگم نکن نزار از راه خشونت وارد شم
از این لحنش ترسیدم و رفتم تو اتاقش
بعد چند مین تهیونگ اومد تو اتاق
-خب چیکارم داری؟
+تهیونگ:بهتره همین الان ی بچه درست کنیم نظرت چیه بیب!
-نخیر نمیخوام الآنم برو کنار میخوام برم تو اتاقم
+تهیونگ:کسی از تو نظر خواست؟
پوزخندی زدم
تهیونگ درو قفل کرد و قدم به قدم جلو اومد منم با چشمای اشکی هی عقب میرفتم که پام گیر کرد به تخت و افتادم رو تخت
تهیونگ روم خیمه زد و گفت آفرین بیبی گرل خوبی باش و برای ددیت بچه بیار
~~~~~
یک هفته بعد:
از اون روز کوفتی به بعد همش حالت تهو دارم میترسم حامله شده باشم
برگشته بودیم کره و تهیونگ خونشو تو آمریکا به نام ا.د زده بود
هه
رفتم تو اتاق تهیونگ
-هی تهیونگ من حالت تهو دارم
+تهیونگ:خب!
-میترسم حامله باشم لنتی
+تهیونگ:حامله باشی چ بهتر
-من نمیخوام میفهمی لعنتی؟
+تهیونگ:باید بخوای ا.ت من این بچه رو میخوام
تهیونگ دستمو گرفت و با خودش کشوند
-کجا میبری منو:
+تهیونگ:میبرمت دکتر باید بفهمم حامله ای یا نه
با گریه سری تکون دادم و سوار ماشین تهیونگ شدیم
بعد چند مین رسیدیم بیمارستان تهیونگ از ماشین پیاده شد
اومد دره ماشینو برام باز کرد رفتیم داخل بیمارستان
رفتم جای دکتر
دکتر بعد چند تا معاینه لبخندی زد و گفت تبریک میگم خانم شما بادارید
با این حرفش انگاری سنگ ریختن رو سرم
ببخشید اشتباهی پارت قبلیو گذاشتم هواسم نبود
۲۹.۶k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.