{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم }}
{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم }}
پارت 16
جونگکوک : دوختر هر*زه چه قلتی میکنی
ا،ت نفس نفس و بغض که توی صداش بود گفت
ا،ت : حقت بود پسره عوضی هوس باز
جونگکوک : تقاص هر دفه که روی من دست بلند کردی رو پس میدی
جونگکوک دست رو گرفت و از اوتاق خارج شدن توی سالون عمارت که اون پارتی بود رفتن هیچ کدوم از مهمون ها حواسشون به اونا نبود
جونگکوک دستش رو ول کرد و به راننده اش اشاره کرد
که چراغ های سالون رو خاموش کنه و فقد به چراغ روی جایی که اون دوختر وایستاده بود روشن شد جونگکوک با صدای بلند به مهمونا گفت
جونگکوک : میشه به من توجه کنید
صدای موزیک خاموش شد و توجه همه مهمونا به اونا جالب شد
جونگکوک : اینجا مهمونی منه و میخوام به همهتون خوش بگذره پس بزارین یه چیزی جالب بهتون بگم
این دوختر که اصلا در سطح من نیست یه دوختر فقیر از محله پایین شهر عاشق من شده ولی به خیال خودش مغرور و نمیخواد اعتراف کنه
همه مهمون های اونجا شروع به خندیدن کردن
و با تمسخر بهش نگاه میکرد ا،ت به تک تک آدمای اونجا نگاه میکرد
اشک هاش رو پاک کرد
و به جونگکوک نگاه کرد به نفرت توی چشماش نگاه میکرد
جونگکوک وقتی این نگاه اوندوختر رو دید خندش محو شد انتظار داشت اون دوختر گریه کنه و خجالت زده بشه
اما اون فقد با نفر به چشمای اون پسر نگاه میکرد و با عجله از اون عمارت خارج شد نمیتونست اشک های که روی صورتش سرازير میشد رو نگهداره
جونگکوک با دیدن اون حال اون دوختر حس عجیبی گرفت
که خودش هم نمیدونست جه حسی داره
فقد به رفتن اون دوختر نگاه میکرد که با قرار گرفتن دستی روی شونه اش از افکارش بيرون اومد
تهیونگ : چیکار کردی داداش غرور دوختره رو با خاک یکسان کردی
نباید قبلش بهم میگفتی این کارت اصلا خوب نبود
جونگکوک : خفه شو نمیخوام چیزی بشنوم
به سمت میزه رفت و بطری مشروب رو برداشت و سر کشید
{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}
ا،ت وقتی از عمارت خارج شد بدون اینکه بدونه کجا میره میدوید
نمیدونست چقدر گذاشته بود که با بی حسی پاهاش ایستاد
و روی زانو هاش خم شد و با داد گفت
ا،ت : ازت متنفرم جئون جونگکوک تقاص اینکارو پس میری اگه من چوی ات باشم پشيمونت میکنم
اشک هاش رو پاک کرد و سرش رو بلند کرد نمیدونست کجاست
اصلا اینجا رو نمیشناخت یه پارک بزرگی بود
به سمت جاده رفتم بعد از گرفتن تاکسی به خونه اش برگشت
وارد اوتاق اش شد و خودش روی تخت انداخت با سانیه نگذشته از خستگی چشماش گرم خواب شد ...........ادامه دارد
پارت 16
جونگکوک : دوختر هر*زه چه قلتی میکنی
ا،ت نفس نفس و بغض که توی صداش بود گفت
ا،ت : حقت بود پسره عوضی هوس باز
جونگکوک : تقاص هر دفه که روی من دست بلند کردی رو پس میدی
جونگکوک دست رو گرفت و از اوتاق خارج شدن توی سالون عمارت که اون پارتی بود رفتن هیچ کدوم از مهمون ها حواسشون به اونا نبود
جونگکوک دستش رو ول کرد و به راننده اش اشاره کرد
که چراغ های سالون رو خاموش کنه و فقد به چراغ روی جایی که اون دوختر وایستاده بود روشن شد جونگکوک با صدای بلند به مهمونا گفت
جونگکوک : میشه به من توجه کنید
صدای موزیک خاموش شد و توجه همه مهمونا به اونا جالب شد
جونگکوک : اینجا مهمونی منه و میخوام به همهتون خوش بگذره پس بزارین یه چیزی جالب بهتون بگم
این دوختر که اصلا در سطح من نیست یه دوختر فقیر از محله پایین شهر عاشق من شده ولی به خیال خودش مغرور و نمیخواد اعتراف کنه
همه مهمون های اونجا شروع به خندیدن کردن
و با تمسخر بهش نگاه میکرد ا،ت به تک تک آدمای اونجا نگاه میکرد
اشک هاش رو پاک کرد
و به جونگکوک نگاه کرد به نفرت توی چشماش نگاه میکرد
جونگکوک وقتی این نگاه اوندوختر رو دید خندش محو شد انتظار داشت اون دوختر گریه کنه و خجالت زده بشه
اما اون فقد با نفر به چشمای اون پسر نگاه میکرد و با عجله از اون عمارت خارج شد نمیتونست اشک های که روی صورتش سرازير میشد رو نگهداره
جونگکوک با دیدن اون حال اون دوختر حس عجیبی گرفت
که خودش هم نمیدونست جه حسی داره
فقد به رفتن اون دوختر نگاه میکرد که با قرار گرفتن دستی روی شونه اش از افکارش بيرون اومد
تهیونگ : چیکار کردی داداش غرور دوختره رو با خاک یکسان کردی
نباید قبلش بهم میگفتی این کارت اصلا خوب نبود
جونگکوک : خفه شو نمیخوام چیزی بشنوم
به سمت میزه رفت و بطری مشروب رو برداشت و سر کشید
{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}
ا،ت وقتی از عمارت خارج شد بدون اینکه بدونه کجا میره میدوید
نمیدونست چقدر گذاشته بود که با بی حسی پاهاش ایستاد
و روی زانو هاش خم شد و با داد گفت
ا،ت : ازت متنفرم جئون جونگکوک تقاص اینکارو پس میری اگه من چوی ات باشم پشيمونت میکنم
اشک هاش رو پاک کرد و سرش رو بلند کرد نمیدونست کجاست
اصلا اینجا رو نمیشناخت یه پارک بزرگی بود
به سمت جاده رفتم بعد از گرفتن تاکسی به خونه اش برگشت
وارد اوتاق اش شد و خودش روی تخت انداخت با سانیه نگذشته از خستگی چشماش گرم خواب شد ...........ادامه دارد
۲.۴k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.