مینی رمان
مینی رمان
"گروه سفید"
[part:2]
بچه از شدت گریه نمیتونست نفس بکشه و صورتش پر از اشک بود،دستش خونریزی داشت و هربار که به خون نگاه میکرد گریه اش بیشتر میشد
سدنا سر اون بچه رو چرخوند به سمت خودش و به چشماش نگاه کرد قیافشو بچگونه کرد و از همه خواست ساکت و آروم باشن و از پیش بچه دور بشن
لبخندی زد و به بچه ای که همچنان گریه میکرد گفت:اروم باش اروم باش کوچولو...چیزی نیست چرا گریه میکنی اون صورت خوشکلتو پر از اشک میکنی؟من اینجام به من نگاه کن من نمیزارم چیزی به تو صدمه بزنه..به دستت نگاه نکن باشه اون چیزی نداره،ی رنگ قرمزیه که وقتی خوابیده بودی از رنگین کمان به دستت ریخت و...
ی ابنبات از جیبش درآورد و گرفت سمت بچه:به همراه اون رنگین کمان ی فرشته ی کوچولو مثل تو اومد و این آبنبات رو داد بهم و گفت حتما به تو بدم...چون این ابنبات مثل تو شیرینه خوشکلم
با این حرف های اروم سدنا بچه دست از گریه کردن برداشت و اون ابنبات رو از دست سدنا برد و شروع کرد خوردن
کل درد دستش رو فراموش کرد و بعد از خوردن ابنبات به سدنا لبخند زد و ابنبات رو به علامت خوشحالی تکون میداد سدنا هم باهاش میخندید وقتی که فهمید کاملا اروم شده به کورالین اشاره کرد تا وسایل پانسمان رو بیاره
وقتی وسایل رو اورد،سدنا همونطور که با خنده و حالات صورتش بچه رو سرگروه میکرد
کم کم بدون اینکه اون حس کنه دستش رو پانسمان کرد و خون رو پاک کرد
وقتی تموم کرد برگشت سمت بچه و گفت:تو خیلی بامزه ای کوچولو میخوام بخورمتت...حالا دراز بکش تا برات انیمیشن بزارمم
با ی انرژی ای میگفت که انگار نه انگار ی آدم بزرگساله انگار مثل خودشون ی بچه است و مثل خودشون ذوق میکنه
بخش اطفال رو سدنا شخصا طراحی کرد و خودش خواست که تمام اجزاشو به انتخاب خودش بزاره
تخت های بچگونه ی قشنگ، اتاق تزئین شده ی پرنسسی واسه دخترا و اتاق که برا پسراست فوتبالی و پسر دلفینی تزئین شده
همه اتاق ها اتاق با ی جداگانه ی بزرگ دارن که شامل همه نوع بازی میشه و یک تلوزیون بزرگ توی اتاق ها هست که بچه ها با اونا راحت انیمیشن نگاه کنن
حتی دستشویی ها و حموم هاشون رو با دکور بچگونه درست کرده و یک بوفه که همه نوع خوراکی و غذا دارن درست کرده
اتاق ها اونقدری بزرگ بودن که همه اینا داخلشن
و اما کار اصلی سدنا جراحی مغز و اعصابه درحالیکه همه ی اینا کارهای سدنا برای بچه هاست همیشه عاشق بچه ها بوده و دوست داشته واسشون همه کار بکنه و بلاخره به آرزوش رسید
وقتی از اتاق رفت بیرون کورالین بدو بدو اومد سمتش به طوریکه حس کرد الاناست بهش بزنه و با دیوار یکیش کنه
ایستاد روبه روش و از بازوهاش گرفت
کورالین:سدنااااااااااا
سدنا:هااااا چتههه
"گروه سفید"
[part:2]
بچه از شدت گریه نمیتونست نفس بکشه و صورتش پر از اشک بود،دستش خونریزی داشت و هربار که به خون نگاه میکرد گریه اش بیشتر میشد
سدنا سر اون بچه رو چرخوند به سمت خودش و به چشماش نگاه کرد قیافشو بچگونه کرد و از همه خواست ساکت و آروم باشن و از پیش بچه دور بشن
لبخندی زد و به بچه ای که همچنان گریه میکرد گفت:اروم باش اروم باش کوچولو...چیزی نیست چرا گریه میکنی اون صورت خوشکلتو پر از اشک میکنی؟من اینجام به من نگاه کن من نمیزارم چیزی به تو صدمه بزنه..به دستت نگاه نکن باشه اون چیزی نداره،ی رنگ قرمزیه که وقتی خوابیده بودی از رنگین کمان به دستت ریخت و...
ی ابنبات از جیبش درآورد و گرفت سمت بچه:به همراه اون رنگین کمان ی فرشته ی کوچولو مثل تو اومد و این آبنبات رو داد بهم و گفت حتما به تو بدم...چون این ابنبات مثل تو شیرینه خوشکلم
با این حرف های اروم سدنا بچه دست از گریه کردن برداشت و اون ابنبات رو از دست سدنا برد و شروع کرد خوردن
کل درد دستش رو فراموش کرد و بعد از خوردن ابنبات به سدنا لبخند زد و ابنبات رو به علامت خوشحالی تکون میداد سدنا هم باهاش میخندید وقتی که فهمید کاملا اروم شده به کورالین اشاره کرد تا وسایل پانسمان رو بیاره
وقتی وسایل رو اورد،سدنا همونطور که با خنده و حالات صورتش بچه رو سرگروه میکرد
کم کم بدون اینکه اون حس کنه دستش رو پانسمان کرد و خون رو پاک کرد
وقتی تموم کرد برگشت سمت بچه و گفت:تو خیلی بامزه ای کوچولو میخوام بخورمتت...حالا دراز بکش تا برات انیمیشن بزارمم
با ی انرژی ای میگفت که انگار نه انگار ی آدم بزرگساله انگار مثل خودشون ی بچه است و مثل خودشون ذوق میکنه
بخش اطفال رو سدنا شخصا طراحی کرد و خودش خواست که تمام اجزاشو به انتخاب خودش بزاره
تخت های بچگونه ی قشنگ، اتاق تزئین شده ی پرنسسی واسه دخترا و اتاق که برا پسراست فوتبالی و پسر دلفینی تزئین شده
همه اتاق ها اتاق با ی جداگانه ی بزرگ دارن که شامل همه نوع بازی میشه و یک تلوزیون بزرگ توی اتاق ها هست که بچه ها با اونا راحت انیمیشن نگاه کنن
حتی دستشویی ها و حموم هاشون رو با دکور بچگونه درست کرده و یک بوفه که همه نوع خوراکی و غذا دارن درست کرده
اتاق ها اونقدری بزرگ بودن که همه اینا داخلشن
و اما کار اصلی سدنا جراحی مغز و اعصابه درحالیکه همه ی اینا کارهای سدنا برای بچه هاست همیشه عاشق بچه ها بوده و دوست داشته واسشون همه کار بکنه و بلاخره به آرزوش رسید
وقتی از اتاق رفت بیرون کورالین بدو بدو اومد سمتش به طوریکه حس کرد الاناست بهش بزنه و با دیوار یکیش کنه
ایستاد روبه روش و از بازوهاش گرفت
کورالین:سدنااااااااااا
سدنا:هااااا چتههه
۲.۹k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.