رمان
وقتی رئیست بود........ 🤍✨
p5
تهیونگ: اووه شما اینحا چیکار میکنید؟
ات: اقای کیم
عمو: تو اقای کیم رو میشناسی؟
خواستم حرفی بزنم که اقای کیم زود تر حرف زد
تهیونگ: بله ایشون جون دخترم رو نحات داد
جیسون: پس بالاخره به یه دردی خوردی
(خنده)
زن عمو با اخم کوچیکی رو کرد به جیسون گفت
زن عمو: جیسون لطفا تمومش کن
جیسون خندید و دیگه حرفی نزد
ات: ببخشید اقای کیم من برم اتاقم لباسم رو عوض کنم و باید یه چند تا کار رو انحام بدم بعد میام
تهیونگ: بفرمایید خانم جانگ
رفتم بالا لباس مدرسم رو در اوردم و رفتم حموم بعد تقریبا چهل دقیقه از حموم در اومدم موهام رو خشک کردم ساعت سه و نیم بود کلی وقت داشتم برای شام امشب و گفتم برم پایین شاید اقای کیم هنوز پایین باشه
رفتم پایین که دیدم هنوز داره با عموم گپ میزنه و منم رفتم نشستم پیششون
ات: اقای کیم جیهو کحاست؟
تهیونگ: پیش مادرشه
ات: اها
خواستم سوال دیگه ای بپرسم که یهو گوشم زنگ خورد کیجو بود دوست، پسرم یعنی اولین دوستم بود که پسر بود و خب روش کراش داشتم چون پسر خیلی کراشی بود همه ی نکاها روی من بود چون بخاطر صدای گوشی کل جمع ساکت شده بودن
با خجالت گوشی رو برداشتم و جواب دادم
ات: الو؟
کیجو:.........
ات: الان؟
کیجو:..........
ات: باشه الان میام
و گوشیو قطع کردم
عمو با تعجب پرسید
عمو: کی بود؟
ات: ااا کیجو بود
عمو: پارک کیجو؟؟
ات: اره
عمو: چی گفت
ات:گفت که بیام بریم بیرون
عمو: باشه عزیزم مراقب باش
ات: زود میام شب باید برم حایی
زن عمو: کجا؟
ات: امممم میخوام برم... مصاحبه ی کاری
با لبخند زورکی از خونه خارج شدم و به سمت جایی که کیجو گفته بود رفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گایز سه شنبه نبودم و پارت نزاشتم چون یه ایده ای دارم میخوام روزی دوتا پارت بزارم البته اگر حمابت کنید
p5
تهیونگ: اووه شما اینحا چیکار میکنید؟
ات: اقای کیم
عمو: تو اقای کیم رو میشناسی؟
خواستم حرفی بزنم که اقای کیم زود تر حرف زد
تهیونگ: بله ایشون جون دخترم رو نحات داد
جیسون: پس بالاخره به یه دردی خوردی
(خنده)
زن عمو با اخم کوچیکی رو کرد به جیسون گفت
زن عمو: جیسون لطفا تمومش کن
جیسون خندید و دیگه حرفی نزد
ات: ببخشید اقای کیم من برم اتاقم لباسم رو عوض کنم و باید یه چند تا کار رو انحام بدم بعد میام
تهیونگ: بفرمایید خانم جانگ
رفتم بالا لباس مدرسم رو در اوردم و رفتم حموم بعد تقریبا چهل دقیقه از حموم در اومدم موهام رو خشک کردم ساعت سه و نیم بود کلی وقت داشتم برای شام امشب و گفتم برم پایین شاید اقای کیم هنوز پایین باشه
رفتم پایین که دیدم هنوز داره با عموم گپ میزنه و منم رفتم نشستم پیششون
ات: اقای کیم جیهو کحاست؟
تهیونگ: پیش مادرشه
ات: اها
خواستم سوال دیگه ای بپرسم که یهو گوشم زنگ خورد کیجو بود دوست، پسرم یعنی اولین دوستم بود که پسر بود و خب روش کراش داشتم چون پسر خیلی کراشی بود همه ی نکاها روی من بود چون بخاطر صدای گوشی کل جمع ساکت شده بودن
با خجالت گوشی رو برداشتم و جواب دادم
ات: الو؟
کیجو:.........
ات: الان؟
کیجو:..........
ات: باشه الان میام
و گوشیو قطع کردم
عمو با تعجب پرسید
عمو: کی بود؟
ات: ااا کیجو بود
عمو: پارک کیجو؟؟
ات: اره
عمو: چی گفت
ات:گفت که بیام بریم بیرون
عمو: باشه عزیزم مراقب باش
ات: زود میام شب باید برم حایی
زن عمو: کجا؟
ات: امممم میخوام برم... مصاحبه ی کاری
با لبخند زورکی از خونه خارج شدم و به سمت جایی که کیجو گفته بود رفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گایز سه شنبه نبودم و پارت نزاشتم چون یه ایده ای دارم میخوام روزی دوتا پارت بزارم البته اگر حمابت کنید
- ۱۱.۶k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط