the building infogyg پارت4
#the_building_infogyg #پارت4
می یونگ
من:پس چشم آبی قراره بیایم باتو هم خونه شیم
آچا:چیه مشکلی داری
من:نه ولی خیلی بده هرروز چشمم به جمالت روشن بشه
آچا:هارهار ننت پیش مرگت شه چشم جنگلی ناراحتی نیااا بچه پرو
خندیدم اوصولا هروقت اون بود میخندیدم
من:خوب بچه هایی گلم فردا باید بریم.مدرسه پس بریم وسایلامونو جمع کنیم بعد اسباب کشی کنیم اینجا
سوک:آره اینطوری بهتره ماکه ننه باباهامون ندیدیم هم دیگرو داریم فقط پس نتیجه میگیریم
می هی:هرچی داریم ونداریم بزاریم رو هم بزاریم بانک
آچا:آفرین من نون خور مفت خور نمیخوام حالام گمشین برن خانه هاتان
من:میدونی خیلی بیشعوری؟
آچا:میدونستی خیلی مرموزی؟
من:نه بچم
آچا:منم نه ننه یونگیم
همه زدیم زیر خنده این بشر حرفایی بی نمکشو چنان با اداواصول میگه آدم دل درد میگیره
من:خوب دیگه ما بریم
آچا:خیلی خوشحالم کردین اومدین
ما:خواهش بای
رکسانا:بای
ازخونه زدیم بیرون
من:میگم سوک ومی هی بنظرتون اسم آچا رو جزء لیست بنویسم یا خودش بیاد
دوتاشون:اسمشو بنویس
من:خوب دیگه من برم بای
دوتا:بای بای فردا میبینیمت
وارد خونه شدم خسته کوله.کوچیکمو ول کردم رویی.کاناپه دراز کشیدم هنوز که هنوز نمیفهمم چرا نباید مادربزرگمو ببینم درکش برام مبهمه هنوز
رویی.تختم ولو شدم چرا؟چرا
می یونگ
من:پس چشم آبی قراره بیایم باتو هم خونه شیم
آچا:چیه مشکلی داری
من:نه ولی خیلی بده هرروز چشمم به جمالت روشن بشه
آچا:هارهار ننت پیش مرگت شه چشم جنگلی ناراحتی نیااا بچه پرو
خندیدم اوصولا هروقت اون بود میخندیدم
من:خوب بچه هایی گلم فردا باید بریم.مدرسه پس بریم وسایلامونو جمع کنیم بعد اسباب کشی کنیم اینجا
سوک:آره اینطوری بهتره ماکه ننه باباهامون ندیدیم هم دیگرو داریم فقط پس نتیجه میگیریم
می هی:هرچی داریم ونداریم بزاریم رو هم بزاریم بانک
آچا:آفرین من نون خور مفت خور نمیخوام حالام گمشین برن خانه هاتان
من:میدونی خیلی بیشعوری؟
آچا:میدونستی خیلی مرموزی؟
من:نه بچم
آچا:منم نه ننه یونگیم
همه زدیم زیر خنده این بشر حرفایی بی نمکشو چنان با اداواصول میگه آدم دل درد میگیره
من:خوب دیگه ما بریم
آچا:خیلی خوشحالم کردین اومدین
ما:خواهش بای
رکسانا:بای
ازخونه زدیم بیرون
من:میگم سوک ومی هی بنظرتون اسم آچا رو جزء لیست بنویسم یا خودش بیاد
دوتاشون:اسمشو بنویس
من:خوب دیگه من برم بای
دوتا:بای بای فردا میبینیمت
وارد خونه شدم خسته کوله.کوچیکمو ول کردم رویی.کاناپه دراز کشیدم هنوز که هنوز نمیفهمم چرا نباید مادربزرگمو ببینم درکش برام مبهمه هنوز
رویی.تختم ولو شدم چرا؟چرا
۲.۴k
۰۱ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.