love inother style پارت 81
#love_inother_style #پارت_81
ساکونو
لباسامو بزور تنم کردن بچه ها هرکدوم یه نظری میدادن
نینا:اوخیع چه خوشمل شدی
من:میسی
الیزا:پوو ببین یه کاری کن جینیونگ بدبخت نکن! زیاده برات
شیائو:داداشم باید از خداشم باشه ساکونو همسرش بشه
من:خوردی الیزا
میا:وییی فک کن اینم از آخرازدواج کرد چه حیفم اومد
من:مسخره نشین دیگه پاشین برین بزارین من باخودم خلوت کنم
نینا:باشههه بچه ها بریم بیرون بجنبین
رفتن هوففف چقدر حرف میزدن بابا قلبم اومد توحلقم
من:کاش میشد یه طوری عروسی رو بپیچونم کاش نمیرفتم بین اون همه آدم کاش میشد
آهان فهمیدم گوشیمو برداشتم شمارشو گرفتم...
از پنجره با همون لباسا پریدم بیرون دویدم سمت دیگه خیابون دستمو برایی تاکسی تکون دادم
***///***///***///***
جینیونگ
به کوم اتاق تکیه داده بودم چشامو رویی هم گذشتم خیلی میگذره از رفتنش من چیشده بودم اون آلان چیشده که دلم براش هرثانیه بیشتر تنگ میشه هرثانیه بیشتر یاد خاطرهامون مرور میکنم آره هنوزم عاشقشم عاشق تر از دیروز اما اون چی اونم دیونه وار مثل من منو میخواد
گوشیم لرزید با اسمش لبخندی زدم جواب دادم(قلبتون اومد دهنتون نه)
من:بله جانم؟
ساکونو:هیچی نگو جینیونگ فقط گوش کن خو
من:بفرمایید
ساکونو:میخوام عروسی رو بپیچونم بعد عقد
من:هانننن؟
ساکونو:البته توام باهام میایی
من:جانننننن؟؟؟ول کن ساکونو زشته
ساکونو:توروخدااا همین یه بار لطفا خواهشااا
من:ساکونو بزار بعد عروسی
ساکونو:نگا من الآن سوار تاکسیم چمدونم همراهمخ باهام میایی یانه؟
من:واقعا مغز نداری باشه قبوله بیا تالار
ساکونو:باشه آقامون باشه آلان میام
خدایا این دختر عقل تو کلش نیس
وجدان:معلومه وگرنه چرا عاشق تو باید بشه
من:بیشین بینم پشمک بای
وجدان:لقیات نداری بای بابا کات کات
به سمت ورودی سالن رفتم همه تبریک میگفتن بهم منم متقابل تشکر میکردم
بابایی ساکونو:ساکونو اومد برو پیشش درضمن اگه بفهمم یه قطره اشک حتی به شوخی از چشماش ریخته اشکایی واقعی از چشمات میریزم
من:قسم میخورم
رفتم کنارش
من:تهدید میکنی آره
ساکونو:اما حال میده قبول کن بریم
به سمت جایگاه رفتیم پدر مسیحی جملات خوند مام تکرارش کردیم پدر مسیحی:هم دیگه.را ببوسید
منم بدون تعارف دستمو انداختم دور کمرش کشیدمش سمت خودم لبامو گذاشتم رویی لباش
هرکسی به سمت سالن رفتن همون موقع بود سوار ماشین شدیم
ساکونو:خیلی خوبه
من:آره باحال بشین بریم
ماشین روشن کردم کخ دیدم چند نفر فهمیدن تویی جاده حرکت میکردیم که گوشیم زنگ خوردش جواب داد
ساکونو:بله اوه! یونگ تویی چی نه میگم نه ام میگم کجا میریم باییی رسیدیم به هتل کوچیک اتاق رزرو کردیم وسایلامو توپوندیم تو کمد لبا سامو عوضش کردم
ساکونو:آم میشه زیپموبازکنی
ساکونو
لباسامو بزور تنم کردن بچه ها هرکدوم یه نظری میدادن
نینا:اوخیع چه خوشمل شدی
من:میسی
الیزا:پوو ببین یه کاری کن جینیونگ بدبخت نکن! زیاده برات
شیائو:داداشم باید از خداشم باشه ساکونو همسرش بشه
من:خوردی الیزا
میا:وییی فک کن اینم از آخرازدواج کرد چه حیفم اومد
من:مسخره نشین دیگه پاشین برین بزارین من باخودم خلوت کنم
نینا:باشههه بچه ها بریم بیرون بجنبین
رفتن هوففف چقدر حرف میزدن بابا قلبم اومد توحلقم
من:کاش میشد یه طوری عروسی رو بپیچونم کاش نمیرفتم بین اون همه آدم کاش میشد
آهان فهمیدم گوشیمو برداشتم شمارشو گرفتم...
از پنجره با همون لباسا پریدم بیرون دویدم سمت دیگه خیابون دستمو برایی تاکسی تکون دادم
***///***///***///***
جینیونگ
به کوم اتاق تکیه داده بودم چشامو رویی هم گذشتم خیلی میگذره از رفتنش من چیشده بودم اون آلان چیشده که دلم براش هرثانیه بیشتر تنگ میشه هرثانیه بیشتر یاد خاطرهامون مرور میکنم آره هنوزم عاشقشم عاشق تر از دیروز اما اون چی اونم دیونه وار مثل من منو میخواد
گوشیم لرزید با اسمش لبخندی زدم جواب دادم(قلبتون اومد دهنتون نه)
من:بله جانم؟
ساکونو:هیچی نگو جینیونگ فقط گوش کن خو
من:بفرمایید
ساکونو:میخوام عروسی رو بپیچونم بعد عقد
من:هانننن؟
ساکونو:البته توام باهام میایی
من:جانننننن؟؟؟ول کن ساکونو زشته
ساکونو:توروخدااا همین یه بار لطفا خواهشااا
من:ساکونو بزار بعد عروسی
ساکونو:نگا من الآن سوار تاکسیم چمدونم همراهمخ باهام میایی یانه؟
من:واقعا مغز نداری باشه قبوله بیا تالار
ساکونو:باشه آقامون باشه آلان میام
خدایا این دختر عقل تو کلش نیس
وجدان:معلومه وگرنه چرا عاشق تو باید بشه
من:بیشین بینم پشمک بای
وجدان:لقیات نداری بای بابا کات کات
به سمت ورودی سالن رفتم همه تبریک میگفتن بهم منم متقابل تشکر میکردم
بابایی ساکونو:ساکونو اومد برو پیشش درضمن اگه بفهمم یه قطره اشک حتی به شوخی از چشماش ریخته اشکایی واقعی از چشمات میریزم
من:قسم میخورم
رفتم کنارش
من:تهدید میکنی آره
ساکونو:اما حال میده قبول کن بریم
به سمت جایگاه رفتیم پدر مسیحی جملات خوند مام تکرارش کردیم پدر مسیحی:هم دیگه.را ببوسید
منم بدون تعارف دستمو انداختم دور کمرش کشیدمش سمت خودم لبامو گذاشتم رویی لباش
هرکسی به سمت سالن رفتن همون موقع بود سوار ماشین شدیم
ساکونو:خیلی خوبه
من:آره باحال بشین بریم
ماشین روشن کردم کخ دیدم چند نفر فهمیدن تویی جاده حرکت میکردیم که گوشیم زنگ خوردش جواب داد
ساکونو:بله اوه! یونگ تویی چی نه میگم نه ام میگم کجا میریم باییی رسیدیم به هتل کوچیک اتاق رزرو کردیم وسایلامو توپوندیم تو کمد لبا سامو عوضش کردم
ساکونو:آم میشه زیپموبازکنی
۶.۱k
۰۲ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.