متعلق به او:
متعلق به او:
#part:32
کوک با گرفتن دست سئول یهو آستیناش رفت عقب و یه لحظه متوجه یه زخم عمیق شد سئول دستشو کشید و لبخند زد
+ممنونم بابت قرار دادتون
_خ خواهش میکنم
......
هیونگ سو که بخاطر عصبانیت زیاد شب و روز نداشت تصمیم گرفت به شرکت دخترش بره شاید چون اونو مقصر میدونه بلند شد حاضر شد میدونست کجا کار میکنه پس به طرف شرکت راه افتاد بعد از چند دقیقه رسید همه کارمندا با دیدن هیونگ سو تعجب کردن هیونگ سو بدون اینکه به حرف منشی گوش کن وارد اتاق شد با وارد شدنش سئول از جاش بلند شد
+تو...اینجا چیکار میکنی؟چخبرته؟
ریوجین:خانوم هرچقدر بهشون گفتم گوش ندادن
+خیله خب برو بیرون
دخترک اخم کرد
+چی میخوای؟اینجا هم دست از سرم برنمیداری
ه.و:یعنی میگی خبر نداری جئون برگشته؟
+چرا برگشته چیشده شنیدم سقوط کردی جناب پارک
ه.و:تو هنوز پدرتو نشناختی؟
+من شمارو میشناسم؟
ه.و:قرار دادو باهاش لغو کن نمیخوای که شرکتت و نابود کنم
سئول به طرف پدرش رفت و یقشو محکم گرفت کشید
+گوش کن چهار سال آزگار پدرمو در آوردی ساکت موندم هیچی نگفتم دو دستی گند زدی تو زندگیم هیچی بهت نگفتم حالا هم که دست از سر زندگیم برنمیداری این تهدیدات دیگه هیچ برام مهم نیست من خیلی ساله مردم فهمیدی(عربدع)خیلی ساله مهم نیست کی هر کاری دوست داری بکن هرکاری(عربده بلند)
معده دخترک از شدت داد و عصبانیت درد گرفت یقه پدرش رو ول کرد و به طرف میزش رفت دستشو رو معدش گذاشت
همون موقع در اتاق محکم باز شد هیکل جئون تو چهار چوب در نمایان شد جئونی که از عصبانیت رگا گردنش زده بود بیرون صدا دو رگه شده بود شروع کرد به داد و بیداد کردن
_تو که باز جلو چشم منی اینجا چه غلطی میکنی کفتار پیر
ه.و:چرا باید تو بحث پدر دختری دخالت کنی
_یه پدر دختری نشونت بدم
کوک سمت هیونگ سو حمله ور شد و مشتاشو با تمام زورش تو صورت هیونگ سو میکوبید ته با دیدن سئول به طرفش رفت و بازوش رو گرفت
×حالت خوبه سئول
سئول سعی میکرد نفس عمیقی بکشه و تونست
+ب برو کوک رو جدا کن
تهیونگ سرشو تکون داد و به طرف کوک رفت و به زور اونو دور کرد
×جونگ کوک کافیه(عربدع)
_گوش کن دور و ور سئول نبینمت
ه.و:چ چیکارشی؟
_چیکارشم؟(داد)همه کارشم بگو بیان بندازنش تو خیابون
ته هیونگ سو رو بلند کرد با دوتا بادیگارد انداختش بیرون سئول دستش رو معدش میمالید که یهو رو هوا معلق شد
#part:32
کوک با گرفتن دست سئول یهو آستیناش رفت عقب و یه لحظه متوجه یه زخم عمیق شد سئول دستشو کشید و لبخند زد
+ممنونم بابت قرار دادتون
_خ خواهش میکنم
......
هیونگ سو که بخاطر عصبانیت زیاد شب و روز نداشت تصمیم گرفت به شرکت دخترش بره شاید چون اونو مقصر میدونه بلند شد حاضر شد میدونست کجا کار میکنه پس به طرف شرکت راه افتاد بعد از چند دقیقه رسید همه کارمندا با دیدن هیونگ سو تعجب کردن هیونگ سو بدون اینکه به حرف منشی گوش کن وارد اتاق شد با وارد شدنش سئول از جاش بلند شد
+تو...اینجا چیکار میکنی؟چخبرته؟
ریوجین:خانوم هرچقدر بهشون گفتم گوش ندادن
+خیله خب برو بیرون
دخترک اخم کرد
+چی میخوای؟اینجا هم دست از سرم برنمیداری
ه.و:یعنی میگی خبر نداری جئون برگشته؟
+چرا برگشته چیشده شنیدم سقوط کردی جناب پارک
ه.و:تو هنوز پدرتو نشناختی؟
+من شمارو میشناسم؟
ه.و:قرار دادو باهاش لغو کن نمیخوای که شرکتت و نابود کنم
سئول به طرف پدرش رفت و یقشو محکم گرفت کشید
+گوش کن چهار سال آزگار پدرمو در آوردی ساکت موندم هیچی نگفتم دو دستی گند زدی تو زندگیم هیچی بهت نگفتم حالا هم که دست از سر زندگیم برنمیداری این تهدیدات دیگه هیچ برام مهم نیست من خیلی ساله مردم فهمیدی(عربدع)خیلی ساله مهم نیست کی هر کاری دوست داری بکن هرکاری(عربده بلند)
معده دخترک از شدت داد و عصبانیت درد گرفت یقه پدرش رو ول کرد و به طرف میزش رفت دستشو رو معدش گذاشت
همون موقع در اتاق محکم باز شد هیکل جئون تو چهار چوب در نمایان شد جئونی که از عصبانیت رگا گردنش زده بود بیرون صدا دو رگه شده بود شروع کرد به داد و بیداد کردن
_تو که باز جلو چشم منی اینجا چه غلطی میکنی کفتار پیر
ه.و:چرا باید تو بحث پدر دختری دخالت کنی
_یه پدر دختری نشونت بدم
کوک سمت هیونگ سو حمله ور شد و مشتاشو با تمام زورش تو صورت هیونگ سو میکوبید ته با دیدن سئول به طرفش رفت و بازوش رو گرفت
×حالت خوبه سئول
سئول سعی میکرد نفس عمیقی بکشه و تونست
+ب برو کوک رو جدا کن
تهیونگ سرشو تکون داد و به طرف کوک رفت و به زور اونو دور کرد
×جونگ کوک کافیه(عربدع)
_گوش کن دور و ور سئول نبینمت
ه.و:چ چیکارشی؟
_چیکارشم؟(داد)همه کارشم بگو بیان بندازنش تو خیابون
ته هیونگ سو رو بلند کرد با دوتا بادیگارد انداختش بیرون سئول دستش رو معدش میمالید که یهو رو هوا معلق شد
۸.۹k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.