ذهنم را مشغول کرده ای

ذهنم را مشغول کرده ای ....

مثل شعری که ....

میخواهد نوشته شود ....

نمیگذاری بخوابم....

بدل شده ای به چوب کبریت لای پلک هایم ....

ایستاده ای ....

نمی گذاری ....

چشم هایم بسته شوند .....

روزها هم هستی.....

اما.....

چرا فقط شبها فکر و خیالت پیدا میشود؟
دیدگاه ها (۲)

امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارموای ازین حال پریشان که من...

مار از پونه، من از مار بدم می‌آیدیعنی از عامل آزار بدم می‌آی...

مادربزرگ میگفتآدمبوی غذایی را بشنفددلـش بخواهدو نداشته باشدش...

همه گفتند کهخود را بکُشی یعنی چه...؟همه گفتند ولی...این ضربا...

کبریت

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط