part

#part_103
#رها
جلو تلوزیون ولو شده بودم تخمه میشکوندم و فوتبال میدیدم
طاها-برگام رها تو واقعا فوتبال دوست داری؟
همونطور که چشمم به تلوزیون بود جواب داد
رها-عاشقشم
طاها-وایی من یکی از آرزوهام این بود دختری که باهاشم فوتبالی باشه که موقع فوتبال هی غر نزنه
رها-خو پس پیدا کردی بیا بشین آخرای نمیه اوله
طاها-اوکی اما یه چیزی بگم...فقط میتونی فوتبال دوست داشته باشی حق نداری عاشقش باشی
چپ چپ نگاهش کردم با اخم و خیلی جدی زل زده بود بهم
نتونستم جلو خندمو بگیرم و زدم زیر خنده
رها-حسودِ من،من فقط عاشق توعم خوبه؟
اروم گونمو بوسید
طاها-اخ قربون خانم قشنگم بشم من
وسط صحنه احساسی بودیم که یهو صدای مبین بلند شد
مبین-عرررررررر
طاها-مرض چته؟
مبین-چرا نمیگید فوتبال شروع شده خواب موندم
طاها-خو الان بیا ببین اسکل😐
یهو در اتاق شکیب و فریال باز شد و شکیب با حوله پرید بیرون
شکیب-چیشده....کسی مرد...خوبید؟
رها-عاقا حوله تنتههه
تازه به خودش اومد و رفت تو اتاق
سرشو از پشت در اورد بیرون
شکیب_چیشد مبین چرا داد میزنی؟
طاها-هیچی فوتبال داشت خواب مونده بود
شکیب-واییی فوتبال شروع شد؟
دویید اومد بیرون که طاها دستشو گذاشت رو چشمام
طاها-حجی حوله تنته
شکیب-عه😐....وایسید الان میام
مبین-برو برو آبرومونو بردی
#شکلات_تلخ
دیدگاه ها (۰)

#part_104#فریالرها و پسرا داشتن فوتبال میدیدن منو نازیم داشت...

#part_105#شکیببچه ها رفتن داخل منم برگشتم سمت پوریاشکیب-کاری...

#part_102#فریالچمدونمو گذاشتم رو زمین که دیدم شکیب نشسته رو ...

#part_101#نازیتو فرودگاه منتظر بچه ها بودیم که بیان مبین-عیا...

وقتی تورو با خودش میبره حموم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط