پارت ۶۶
#پارت_۶۶
وقتی به نیلو گفتم یه گربه پیدا کردم...گیر سه پیچ داد که حتما باید عکسشو بفرستم....ولی خب من اینترنت نداشتم...
بالاخره راضی شد فقط صداشو بشنوه....
کلی ذوق کرد....
وقتی قطع کردم.....دلم هوای دیدنشو کردم...
هوای شوخیامون.....جیغ جیغامون.....سربه سر پسرا گذاشتنامون...
و کارای دیگه....
نیلو ازم دوسال بزرگ تر بود و روانپزشکی میخوند...
گیسو خواهر کوچکترش ازم دوسال کوچکتر بود و گرافیک میخوند...
دلم براشون یه ذره شده بود....
بغضمو قورت دادم و تصمیم گرفتم یه دوش کوچولو بگیرم...
هـــآمیـن:
از خستگی سرمو به صندلی تکیه دادم.....بیمارای تصادفی خیلی زیاد بودن....
این دکتر عوضی هم که با پارتی بازی دوباره برگشت.....
ولی من نمیزارم اب خوش از گلوش پایین بره....چند بار زیر ابی رفته....ولی دیگه نمیتونه.....
گوشیم زنگ خورد...
شماره رو نگاه کردم...
صبر کن ببینم....اینکه....اینکه از خونس...به جز انالی هم کس دیگه ای خونه نیست...یعنی چی شده...؟؟؟!
جواب دادم و منتظر موندم تا حرف بزنه..
-ا....الوو...الو...
صداش میلرزید..
-چی شده انا؟؟ چرا صدات میلرزه...
-اون....اون...
-چی....اون چیه؟؟...د حرف یزن لعنتی....
-اقا...اون...دره....یکی داره هی میکوبه بهش...من میترسم....اخه چیه....تروخدا بیاید.....یا من برم بیرون...
یهو صدای شکستن چیزی مثل بمب پیچید...
-الو.....انا...
-هرچی بود...اومد بیرون....چیع اقا؟؟؟؟
به گریه افتاده بود....یهو مخم کار افتاد....
وااای...نه...نباید اینطور بشه...نباید میومد بیرون....
-ببین....همین الان یه جای امن میری و قایم میشی...صدات در نمیاد...الان میام..نترس...
-من میترسم...تروخدا زودتر بیاید...
-باشـ ـنترس..اومدم...فقط قایم شو...
-با..باشع..
سریع قطع کردم....با اخرین سرعت خودمو رسوندم به ماشین و سوار شدم...
زنگ زدم به کیوان...
-الو...جانم داداش...
-کیوان...اومده بیرون....
-چی...
بعد انگار یادش اومده باشه داد زد...
-چیییییی.....چطور....لعنتی کجایی تو...
-دارم میرم
-پس از کجا فهمیدی؟؟!
-انا زنگ زد خبر داد...
-خاک تو یرت اون دخترو تنها گزاشتی..دیدتش؟؟
-نه صدا درو فهمید...بهش گفتم قایم شه..
-خوبه...تو برو...منم موشکی خودمو میرسونم...
-باش.فقط سریع...
و قطع کردم....امیدوارم خودشو قایم کنه خوب... #حقیقت_رویایی💜
انرژی بدید بچه ها....
صبر تموم شد...دیگه میفهمید داخل اتاق چی بوده😉
وقتی به نیلو گفتم یه گربه پیدا کردم...گیر سه پیچ داد که حتما باید عکسشو بفرستم....ولی خب من اینترنت نداشتم...
بالاخره راضی شد فقط صداشو بشنوه....
کلی ذوق کرد....
وقتی قطع کردم.....دلم هوای دیدنشو کردم...
هوای شوخیامون.....جیغ جیغامون.....سربه سر پسرا گذاشتنامون...
و کارای دیگه....
نیلو ازم دوسال بزرگ تر بود و روانپزشکی میخوند...
گیسو خواهر کوچکترش ازم دوسال کوچکتر بود و گرافیک میخوند...
دلم براشون یه ذره شده بود....
بغضمو قورت دادم و تصمیم گرفتم یه دوش کوچولو بگیرم...
هـــآمیـن:
از خستگی سرمو به صندلی تکیه دادم.....بیمارای تصادفی خیلی زیاد بودن....
این دکتر عوضی هم که با پارتی بازی دوباره برگشت.....
ولی من نمیزارم اب خوش از گلوش پایین بره....چند بار زیر ابی رفته....ولی دیگه نمیتونه.....
گوشیم زنگ خورد...
شماره رو نگاه کردم...
صبر کن ببینم....اینکه....اینکه از خونس...به جز انالی هم کس دیگه ای خونه نیست...یعنی چی شده...؟؟؟!
جواب دادم و منتظر موندم تا حرف بزنه..
-ا....الوو...الو...
صداش میلرزید..
-چی شده انا؟؟ چرا صدات میلرزه...
-اون....اون...
-چی....اون چیه؟؟...د حرف یزن لعنتی....
-اقا...اون...دره....یکی داره هی میکوبه بهش...من میترسم....اخه چیه....تروخدا بیاید.....یا من برم بیرون...
یهو صدای شکستن چیزی مثل بمب پیچید...
-الو.....انا...
-هرچی بود...اومد بیرون....چیع اقا؟؟؟؟
به گریه افتاده بود....یهو مخم کار افتاد....
وااای...نه...نباید اینطور بشه...نباید میومد بیرون....
-ببین....همین الان یه جای امن میری و قایم میشی...صدات در نمیاد...الان میام..نترس...
-من میترسم...تروخدا زودتر بیاید...
-باشـ ـنترس..اومدم...فقط قایم شو...
-با..باشع..
سریع قطع کردم....با اخرین سرعت خودمو رسوندم به ماشین و سوار شدم...
زنگ زدم به کیوان...
-الو...جانم داداش...
-کیوان...اومده بیرون....
-چی...
بعد انگار یادش اومده باشه داد زد...
-چیییییی.....چطور....لعنتی کجایی تو...
-دارم میرم
-پس از کجا فهمیدی؟؟!
-انا زنگ زد خبر داد...
-خاک تو یرت اون دخترو تنها گزاشتی..دیدتش؟؟
-نه صدا درو فهمید...بهش گفتم قایم شه..
-خوبه...تو برو...منم موشکی خودمو میرسونم...
-باش.فقط سریع...
و قطع کردم....امیدوارم خودشو قایم کنه خوب... #حقیقت_رویایی💜
انرژی بدید بچه ها....
صبر تموم شد...دیگه میفهمید داخل اتاق چی بوده😉
۱۱.۵k
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.