ماه بعد

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂

𝙥𝙖𝙧𝙩¹⁸


² ماه بعد

²ماه شده بود که من اینجا بودم نگاهی به پسرا که داشتن مثل خاله زنکا غیبت میکردن.....

به نظرتون غیبت کی؟ منه فلک زده.

حالا چرا چون اون پسره الدنگ مین هو چون اون روز تو سالن که تک تیر اندازی میکردیم.....

ضایع شد دهنش مثل غار حرا باز موند اومده شایع کرده من با سوهیون رابطه دارم و با مربی ها اهم اهم میکنم.....

ایشالله خودم با دستای خودم کفنت کنم مردک خاله زنک...

صدای بلندگو اومد و همه رفتیم به سمت سلف برا ناهار روی یکی از صندلی ها نشستم که سوهیون هم اومد پیشم نشست....

سوهیون: هی خوبی
ا/ت: اره خوبم چطور
سوهیون: حرفای مین هو رو......
ا/ت: میگن کسی که نتونه شکستت بده سعی میکنه با شایعات تفکر و ذهنیتت رو خراب کنه و کاری کنی که به خودت شک
پس ناراحت نیستم چون میدونم اونقدر ازش بهترم که مجبور شده برا شکست دادنم شایع درست کنه

سوهیون: روحیتو واقعا تحسین میکنم
ا/ت: مرسی
وجدان: اوهوع خانم از این حرفا هم بلد بودی رو نمیکردی
من: خفه شو دو دقیقه
وجی: ایششششش
من: زهرمار

بیخیال وجدانم و حرفای دره پیتش شدم
وجی: الان حرفای من دره پیته بدبخت باید از خدات باشه منو داری

من: حواست باشه سقف از اعتماد به نفست ریخت
وجی: خفه

داشتم غذامو میخوردم که.......
..........................................................
تا اینجا خوندی بعد لایک نکردی
نچ نچ نچ 😂
دیدگاه ها (۳)

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩¹⁹داشتم غذامو میخوردم که یهو مین هو: به به ...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩²⁰ یون: اینجا چخبره. ابنو با عصبانیت گفت قب...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩¹⁷اینو گفت و همشون خفه شدن رفتم سمت یون تک ...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩¹⁶سرمو اوردم بالا نگاهی به ساعت انداختم ساع...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩³⁷با صدای داد و فریاد بیدار شدم یا خدا این ...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩³⁵پوکر فیس نگام کرد: ععع واقعا....... انیشت...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁴⁰و به ادماش اشاره کرد خب خب حالا نوبت منه....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط