P16
لی هون : میخوای برادرت رو ببینی ؟؟
حرفش که تموم شد نگاهم کرد و خندید و سیگار جدیدی روشن کرد .
بردار ؟؟ کدوم بردار ؟؟ اون داشت راجب کدوم بردارم حرف میزد ؟؟
خسته بودم و گیج .... برای چند ثانیه سرمو پایین انداختم و چشمامو بستم حس فشاری زیادی رو توی ذهنم حس میکردم ، لی هونم از فرصت استفاده کرد و با خیال راحت به سیگار کشیدنش ادامه داد و تنها سکوت بود که برای چند دقیقه طولانی حس میشد .... همونطوری سرم پایین بود اما با جرقه ای که توی ذهنم خورد ناخوداگاه چشمامو باز کردم و سرمو بلند کردم .... تهیونگ ؟؟ اون قطعا داشت راجب تهیونگ حرف میزد من جزء اون کسیو تو پرورشگاه نداشتم پس قطعا خودش بود .... یعنی اینقدر فکرم ازش دور شده بود که حتی یادم رفته بود زمانی برادرم بود .. اب دهنمو قورت دادم و با شک پرسیدم : ته ..... تهیونگ ؟؟
سرشو به معنی تایید چند بار تکون داد و گفت : اره خوب فهمیدی
دوباره درحالی که لرزش صدام به وضوح معلوم بود بریده بریده گفتم : تو .... تو .... از کجا ....
لی هون : نه دیگه دختر خوب سوال اضافی نه با بله و خیر جواب میدی
اما من از این که دوباره ببینمش میترسیدم ، میترسیدم اونم مثل لی هون اینقدر تغییر کرده باشه ، میترسیدم نشناسمش یا اون منو نشناسه و حتی فراموشم کرده باشه .... تهیونگ بعد سه سال چرا باید مشتاق دیدن من میبود ؟؟
فکر اینکه اون الان پیش سویونه اذیتم میکرد و فکر اینکه اون بجای من الان پیش تهیونگه بیشتر اذیتم میکرد ، هیچوقت فکر نکردم تهیونگ الان کجای این شهر زندگی میکنه ولی فراموشم نکرده بودم تهیونگی رو که یه روز اومد تو زندگیم و یک روزم رفت .
انتخاب درست چی بود ؟؟ میدیدمش یا میزاشتم برای همیشه تصویرش از ذهنم پاک شه .
با تکون خوردن دست لی هون جلوی صورتم به خودم اومدم و نگاهمو بهش دوختم ، موقعیت فکر و خیال نبود حتی نمیدونستم کجام .
لی هون : پرتی ا/ت ؟؟
ا/ت : تو از کجا ازش خبر داری ؟؟
لی هون : گفتم فقط بله و خیر
نفسمو خسته و حرصی بیرون دادم و گفتم : خیلی خب
لی هون : حالا شد
دوباره سیگارشو خاموش کرد ، بعدم بلند شد و پنجره رو باز کرد تا هوا کمی عوض شه ، بوی سیگار کل اتاقو گرفته بود ، چند ثانیه جلوی پنجره وایساد و باد موهای رنگ کرده اش رو بهم ریخت ، نفس عمیقی کشید و دوباره برگشت رو به من ، دستاشو کرد تو جیبش و گفت : فردا میبرمت پیشش
ا/ت : من ....
لی هون : اما فکر میکنی میتونی در برابر موقعیتی که الان داره قبولش کنی ؟؟
حرفش که تموم شد نگاهم کرد و خندید و سیگار جدیدی روشن کرد .
بردار ؟؟ کدوم بردار ؟؟ اون داشت راجب کدوم بردارم حرف میزد ؟؟
خسته بودم و گیج .... برای چند ثانیه سرمو پایین انداختم و چشمامو بستم حس فشاری زیادی رو توی ذهنم حس میکردم ، لی هونم از فرصت استفاده کرد و با خیال راحت به سیگار کشیدنش ادامه داد و تنها سکوت بود که برای چند دقیقه طولانی حس میشد .... همونطوری سرم پایین بود اما با جرقه ای که توی ذهنم خورد ناخوداگاه چشمامو باز کردم و سرمو بلند کردم .... تهیونگ ؟؟ اون قطعا داشت راجب تهیونگ حرف میزد من جزء اون کسیو تو پرورشگاه نداشتم پس قطعا خودش بود .... یعنی اینقدر فکرم ازش دور شده بود که حتی یادم رفته بود زمانی برادرم بود .. اب دهنمو قورت دادم و با شک پرسیدم : ته ..... تهیونگ ؟؟
سرشو به معنی تایید چند بار تکون داد و گفت : اره خوب فهمیدی
دوباره درحالی که لرزش صدام به وضوح معلوم بود بریده بریده گفتم : تو .... تو .... از کجا ....
لی هون : نه دیگه دختر خوب سوال اضافی نه با بله و خیر جواب میدی
اما من از این که دوباره ببینمش میترسیدم ، میترسیدم اونم مثل لی هون اینقدر تغییر کرده باشه ، میترسیدم نشناسمش یا اون منو نشناسه و حتی فراموشم کرده باشه .... تهیونگ بعد سه سال چرا باید مشتاق دیدن من میبود ؟؟
فکر اینکه اون الان پیش سویونه اذیتم میکرد و فکر اینکه اون بجای من الان پیش تهیونگه بیشتر اذیتم میکرد ، هیچوقت فکر نکردم تهیونگ الان کجای این شهر زندگی میکنه ولی فراموشم نکرده بودم تهیونگی رو که یه روز اومد تو زندگیم و یک روزم رفت .
انتخاب درست چی بود ؟؟ میدیدمش یا میزاشتم برای همیشه تصویرش از ذهنم پاک شه .
با تکون خوردن دست لی هون جلوی صورتم به خودم اومدم و نگاهمو بهش دوختم ، موقعیت فکر و خیال نبود حتی نمیدونستم کجام .
لی هون : پرتی ا/ت ؟؟
ا/ت : تو از کجا ازش خبر داری ؟؟
لی هون : گفتم فقط بله و خیر
نفسمو خسته و حرصی بیرون دادم و گفتم : خیلی خب
لی هون : حالا شد
دوباره سیگارشو خاموش کرد ، بعدم بلند شد و پنجره رو باز کرد تا هوا کمی عوض شه ، بوی سیگار کل اتاقو گرفته بود ، چند ثانیه جلوی پنجره وایساد و باد موهای رنگ کرده اش رو بهم ریخت ، نفس عمیقی کشید و دوباره برگشت رو به من ، دستاشو کرد تو جیبش و گفت : فردا میبرمت پیشش
ا/ت : من ....
لی هون : اما فکر میکنی میتونی در برابر موقعیتی که الان داره قبولش کنی ؟؟
۵.۶k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.