P17
لی هون : اما فکر میکنی میتونی در برابر موقعیتی که الان داره قبولش کنی ؟؟
فقط نگاهش کردم اونم منتظر جواب نبود ، حرفش درواقع شبیه سوال نبود شبیه اخطار بود اخطار درباره تهیونگی که من حالا نمیشناختمش .
لی هون اخرین نگاهشو بهم انداخت و به سمت در قدم برداشت ، دستگیره رو پایین داد اما قبل از اینکه بره برگشت و گفت : تا فردا همینجا میمونی چیزیم خواستی فقط به من میگی ، با هیچکس حرف نزن فهمیدی ؟؟
سرمو به معنی تایید تکون دادم و قبل از اینکه کامل از در بره بیرون سریع داد زدم : لی هون
سرشو خم کرد و نگاهم کرد که دوباره گفتم : میشه دستامو باز کنی
انگار تازه متوجه شد دستام بستس ، درو ول کرد و اومد طرفم و دستامو اروم باز کرد ، مچ دستام درد گرفته بود اما لی هون همونطوری دستامو گرفته بود و نگاهشون میکرد چقدر چهره این لی هون برام عجیب بود این لی هون خیلی غمگین بنظر میرسید و انگار دیگه اثری از اون لی هون قبلی نیست ، چند ثانیه به دستام زل زده بود که اروم گفتم : لی هون
نگاهشو بهم دوخت ، کمی مکث کرد و گفت : ا/ت ما تو رو خیلی اذیت کردیم ؟؟
این چه سوالی بود اونم تو این موقعیت ، اره اونا منو خیلی اذیت کرده بودن جوری که فکر میکردم الانم فیلم جدیدشع و نقشه ای داره ، نمیدونم چرا اما رنگ نگاه لی هون خیلی پشیمون میخورد .
سرمو به معنی تایید تکون دادم که دستامو کمی فشار داد و گفت : میشه سانی رو ببخشی ؟؟
با لحن اروم گفتم : خودت فکر میکنی میشه ؟؟
لی هون انگار براش خیلی سخت بود گفتن این موضوع و ناراحتش میکرد اما انگار به منم حق میداد
تعجب اورد بود لی هون حالا داره منو درک میکنه بعد 18 سال زندگی باهم توی پرورشگاه ..... چشماشو چند دقیقه بست و دوباره باز کرد و گفت : ا/ت .... سانی تو دقیقه اخر زندگیش اینو ازم خواست
متعجب و گیج پرسیدم : چی ؟؟ دقیقه اخر ؟؟ چی داری میگی لی هون ؟؟
لی هون : اره .... سانی مرده ا/ت پارسال توی .....
حرفش رو ادامه نداد انگار نمیتونست بیشتر از این ادامه بده ، نفس خسته ای کشید و گفت : نمیتونم بگم چطوری فقط میخوام ببخشیش
لی هون بغض کرده بود چقدر این لی هون برام غریبه بود ، دستامو بیشتر فشار داد و گفت : میتونم برات کارای بدشو جبران کنم
فقط نگاهش کردم اونم منتظر جواب نبود ، حرفش درواقع شبیه سوال نبود شبیه اخطار بود اخطار درباره تهیونگی که من حالا نمیشناختمش .
لی هون اخرین نگاهشو بهم انداخت و به سمت در قدم برداشت ، دستگیره رو پایین داد اما قبل از اینکه بره برگشت و گفت : تا فردا همینجا میمونی چیزیم خواستی فقط به من میگی ، با هیچکس حرف نزن فهمیدی ؟؟
سرمو به معنی تایید تکون دادم و قبل از اینکه کامل از در بره بیرون سریع داد زدم : لی هون
سرشو خم کرد و نگاهم کرد که دوباره گفتم : میشه دستامو باز کنی
انگار تازه متوجه شد دستام بستس ، درو ول کرد و اومد طرفم و دستامو اروم باز کرد ، مچ دستام درد گرفته بود اما لی هون همونطوری دستامو گرفته بود و نگاهشون میکرد چقدر چهره این لی هون برام عجیب بود این لی هون خیلی غمگین بنظر میرسید و انگار دیگه اثری از اون لی هون قبلی نیست ، چند ثانیه به دستام زل زده بود که اروم گفتم : لی هون
نگاهشو بهم دوخت ، کمی مکث کرد و گفت : ا/ت ما تو رو خیلی اذیت کردیم ؟؟
این چه سوالی بود اونم تو این موقعیت ، اره اونا منو خیلی اذیت کرده بودن جوری که فکر میکردم الانم فیلم جدیدشع و نقشه ای داره ، نمیدونم چرا اما رنگ نگاه لی هون خیلی پشیمون میخورد .
سرمو به معنی تایید تکون دادم که دستامو کمی فشار داد و گفت : میشه سانی رو ببخشی ؟؟
با لحن اروم گفتم : خودت فکر میکنی میشه ؟؟
لی هون انگار براش خیلی سخت بود گفتن این موضوع و ناراحتش میکرد اما انگار به منم حق میداد
تعجب اورد بود لی هون حالا داره منو درک میکنه بعد 18 سال زندگی باهم توی پرورشگاه ..... چشماشو چند دقیقه بست و دوباره باز کرد و گفت : ا/ت .... سانی تو دقیقه اخر زندگیش اینو ازم خواست
متعجب و گیج پرسیدم : چی ؟؟ دقیقه اخر ؟؟ چی داری میگی لی هون ؟؟
لی هون : اره .... سانی مرده ا/ت پارسال توی .....
حرفش رو ادامه نداد انگار نمیتونست بیشتر از این ادامه بده ، نفس خسته ای کشید و گفت : نمیتونم بگم چطوری فقط میخوام ببخشیش
لی هون بغض کرده بود چقدر این لی هون برام غریبه بود ، دستامو بیشتر فشار داد و گفت : میتونم برات کارای بدشو جبران کنم
۶.۱k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.