دشمن ناتنیpt
دشمن ناتنیpt12
کیم سون هو رو صحنه رفت و شروع به صحبت کرد
@ میخواستم تو این مراسم باشکوه چیزی اطلاع بدم.باند من بعد از چهار سال به کار خودش برمیگرده،با کمک پسرم تهیونگ از این به بعد بین شما خواهیم بود.
تمام افراد اونجا دست زدن،بعضی خوشحال بودن و بعضی ها وحشت زده ،بلاخره شخص خیلی مهمی به کارش برگشته بود و قرار بود طوفان به پا بشه.
از روی صحنه پایین اومد به سمت تهیونگ و سوهی رفت
@ الان خوشحالید
√بیشتر از چیزی که فک کنی
سوهی لبخند زد .
.
فردا صبح با صدای آلارم ساعتش بیدار شد و طولی نکشید که در اتاقش باز شد
+هوی چته
-آماده شو باید بریم
سوهی با چشم های خوابالو به پسر نگاه کرد و بعد از رفتنش بلندش و حاضر شد تا بره به جهنم دره ای که قرار بود.
.
دنبال مرد سوار ماشین شد و بعد از چند دقیقه به همون کلیسا رسیدن.
از ماشین پیاده شدن و وارد کلیسا شدن که جسد انبوهی از آدمایی که نگهبان اونجا بودن رو دیدن.هرکدوم به نحوه عالی و مختلف روشون اثر گذاشته شده بود .
جونگکوک به جایی رسید که علامتی رو روی زمین دید
-بیا اینجا
سوهی نگاهش رو از اجساد گرفت و سمت پسر رفت و نگاهش رو دنبال کرد و به زمین نگاه کرد
-این علامت رو میشناسی
سوهی نگاهی بهش انداخت و در آخر با خونسردی که خیلی خوب میدونست از کجا میاد جواب داد
+تاحالا ندیدمش.
بعد از جواب دختر به خونه برگشتن و جونگکوک بدون اتلاف وقت به سمت اتاق جین رفت
-اسلحه هارو دزدیدن
$شنیدم
-دوربین هارو چک کردی
جین پشت لپتاپ بود و بدون نگاه کردن به جونگکوک جواب میداد
$مشغول همین کارم،ولی ممنون میشم تو جای من بشینی چون باید برم و تیم جستوجو رو آماده کنم
جین بلند شد و جونگکوک جاش نشست و با دقت به فیلم دوربین ها نگاه میکرد
کیم سون هو رو صحنه رفت و شروع به صحبت کرد
@ میخواستم تو این مراسم باشکوه چیزی اطلاع بدم.باند من بعد از چهار سال به کار خودش برمیگرده،با کمک پسرم تهیونگ از این به بعد بین شما خواهیم بود.
تمام افراد اونجا دست زدن،بعضی خوشحال بودن و بعضی ها وحشت زده ،بلاخره شخص خیلی مهمی به کارش برگشته بود و قرار بود طوفان به پا بشه.
از روی صحنه پایین اومد به سمت تهیونگ و سوهی رفت
@ الان خوشحالید
√بیشتر از چیزی که فک کنی
سوهی لبخند زد .
.
فردا صبح با صدای آلارم ساعتش بیدار شد و طولی نکشید که در اتاقش باز شد
+هوی چته
-آماده شو باید بریم
سوهی با چشم های خوابالو به پسر نگاه کرد و بعد از رفتنش بلندش و حاضر شد تا بره به جهنم دره ای که قرار بود.
.
دنبال مرد سوار ماشین شد و بعد از چند دقیقه به همون کلیسا رسیدن.
از ماشین پیاده شدن و وارد کلیسا شدن که جسد انبوهی از آدمایی که نگهبان اونجا بودن رو دیدن.هرکدوم به نحوه عالی و مختلف روشون اثر گذاشته شده بود .
جونگکوک به جایی رسید که علامتی رو روی زمین دید
-بیا اینجا
سوهی نگاهش رو از اجساد گرفت و سمت پسر رفت و نگاهش رو دنبال کرد و به زمین نگاه کرد
-این علامت رو میشناسی
سوهی نگاهی بهش انداخت و در آخر با خونسردی که خیلی خوب میدونست از کجا میاد جواب داد
+تاحالا ندیدمش.
بعد از جواب دختر به خونه برگشتن و جونگکوک بدون اتلاف وقت به سمت اتاق جین رفت
-اسلحه هارو دزدیدن
$شنیدم
-دوربین هارو چک کردی
جین پشت لپتاپ بود و بدون نگاه کردن به جونگکوک جواب میداد
$مشغول همین کارم،ولی ممنون میشم تو جای من بشینی چون باید برم و تیم جستوجو رو آماده کنم
جین بلند شد و جونگکوک جاش نشست و با دقت به فیلم دوربین ها نگاه میکرد
- ۵.۰k
- ۱۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط