پارت ۷
پارت ۷
خیلی دوست دارم بدونم پدر اون بچه کیه....
از هواپیما پیاده شدم رفتم به عمارت پدر بزرگم
ویو ات
از هواپیما پیاده شدم رفتم به عمارتم با یجی استراحت کردیم بعدش رفتیم بیرون که کره رو بهش نشون دادم رفتیم رستوران شب برگشتیم خوابیدیم
((فلش بک به فردا ))
با زنگ عنی گوشیم بیدار شدم دیدم یوریه
ات:بله(خوابالو)
یوری:خوابالو پاشو بینم
ات:میخوام بکپم(خوابالو)
یوری:دارم میام اونجا پاشو
ات:باشه بیا
ویو شوگا
وقتی بهم خبر دادن ات برگشته سریع راه افتادم برم خونش
ویو ات
ات:چه عجب اومدی
یوری:سلام گشنگم
یجی:خالههههه سلاممم
یوری:سلام زندگی خالهههه
ات:بسه پرنده های عاشق بیاید صبحونه بخوریم
داشتیم صبحونه میخوردیم که در زدن اجوما بهم گفت شوگا اومده
ات:هوش چته
شوگا:سلام عنتر خانم
ات:از خونه من گمشو سریع
شوگا:ببریدش
ات:هعی چی کار میکنی ولم کننن(داد)
یجی:هوش پفیوز مامانم رو ول کن بینم
شوگا:این کیه
یوری:بهش تجاوز شده بود
شوگا:پس خوشحال میشم این کوچولو و خاتم یوری هم مهمون ما باشن
یجی:من مهمونی دوست دارم
یوری:اخ عوضی من و بزار زمین عوضییییی
شوگا اشغال داشت ما رو میبرد به خونه بابام از بابام متنفرم از بچگی با من بد بوده
شوگا:بابا ببین کی رو اوردم
پ.ات:سلام بر دختر
ات:از جونم چی میخوای بازم میخوای کتکم بزنی بیا بزن فقط ولم کن(داد)
پ.ات:نه میخوام فقط دخترم رو ببینم مشکل چیه
ات:بعد ۳ سال تازه یادم افتادی عوضی (داد)
پ.ات:(به ات سیلی زد)
م.شوگا:نزنش ات جونم سلامم
ات:خاله جونم سلام دلم برات خیلی تنگ شده بود(بغض)...
شرط ۶ لایک
۳ کامنت
خیلی دوست دارم بدونم پدر اون بچه کیه....
از هواپیما پیاده شدم رفتم به عمارت پدر بزرگم
ویو ات
از هواپیما پیاده شدم رفتم به عمارتم با یجی استراحت کردیم بعدش رفتیم بیرون که کره رو بهش نشون دادم رفتیم رستوران شب برگشتیم خوابیدیم
((فلش بک به فردا ))
با زنگ عنی گوشیم بیدار شدم دیدم یوریه
ات:بله(خوابالو)
یوری:خوابالو پاشو بینم
ات:میخوام بکپم(خوابالو)
یوری:دارم میام اونجا پاشو
ات:باشه بیا
ویو شوگا
وقتی بهم خبر دادن ات برگشته سریع راه افتادم برم خونش
ویو ات
ات:چه عجب اومدی
یوری:سلام گشنگم
یجی:خالههههه سلاممم
یوری:سلام زندگی خالهههه
ات:بسه پرنده های عاشق بیاید صبحونه بخوریم
داشتیم صبحونه میخوردیم که در زدن اجوما بهم گفت شوگا اومده
ات:هوش چته
شوگا:سلام عنتر خانم
ات:از خونه من گمشو سریع
شوگا:ببریدش
ات:هعی چی کار میکنی ولم کننن(داد)
یجی:هوش پفیوز مامانم رو ول کن بینم
شوگا:این کیه
یوری:بهش تجاوز شده بود
شوگا:پس خوشحال میشم این کوچولو و خاتم یوری هم مهمون ما باشن
یجی:من مهمونی دوست دارم
یوری:اخ عوضی من و بزار زمین عوضییییی
شوگا اشغال داشت ما رو میبرد به خونه بابام از بابام متنفرم از بچگی با من بد بوده
شوگا:بابا ببین کی رو اوردم
پ.ات:سلام بر دختر
ات:از جونم چی میخوای بازم میخوای کتکم بزنی بیا بزن فقط ولم کن(داد)
پ.ات:نه میخوام فقط دخترم رو ببینم مشکل چیه
ات:بعد ۳ سال تازه یادم افتادی عوضی (داد)
پ.ات:(به ات سیلی زد)
م.شوگا:نزنش ات جونم سلامم
ات:خاله جونم سلام دلم برات خیلی تنگ شده بود(بغض)...
شرط ۶ لایک
۳ کامنت
۶.۴k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.