عشقـ/مـافیایی
پارت بیستم
ا.ت:یااا خجالتم نده انگار واقعا هندیگه ارو دوست داریم
راستی تو برو واسه خودت آب بیار من فلش و باز کنم
جیمین:باشه:)
رفتم تو اتاق فلش و برداشتم زدم به لپتاپ بازس کردم
جیمین اومد
ا.ت:عاممم ببین
بعد دیدن این ویدیو حالت بد میشه از اتاق میرم بیرون تا...!
جیمین:عیب نداره بمون باهات کاری ندارم کسی بخواد تو اینجور مواقع کنارم باش ازش آرامش میگیرم
ا.ت:ب...باشه هر طور راحتی من واسه راحتیت گفتم بیا بشین رو تخت
نشست رو تخت لپ تاپو گذاشتم جلوش
خیلی جدی داشت نگاه میکرد
وسطای فیلم شد که گریه ام گرفت و دستم و جلو دهنم گذاشتم
چون باباش و خودش داشتن خانواده هامون و میکشتن
جیمین با پلک زدن قطره اشکی از چشمش خارج شد و روی گونه اش قلتید
وقتی فیلم تموم شد و آبی که آورده بود و خورد و منو محکم بغل کرد از این کارش تعجب کردم
جیمین:میشه چند دیقه اینجوری بمونیم تا آروم شم؟
ا.ت:آره...هق...هق
جیمین:یااا گریه نکن
ا.ت:ولی تو هم...هق...هق داری گریه میکنی...هق
جیمین:بیخیال...هق
چند دیقه بغلم موند و دیدم خوابش برد
گذاشتمش رو تخت و یکم نگاش کردم
بعدش بغلش کردم و کنارش خوابیدم...
ا.ت:یااا خجالتم نده انگار واقعا هندیگه ارو دوست داریم
راستی تو برو واسه خودت آب بیار من فلش و باز کنم
جیمین:باشه:)
رفتم تو اتاق فلش و برداشتم زدم به لپتاپ بازس کردم
جیمین اومد
ا.ت:عاممم ببین
بعد دیدن این ویدیو حالت بد میشه از اتاق میرم بیرون تا...!
جیمین:عیب نداره بمون باهات کاری ندارم کسی بخواد تو اینجور مواقع کنارم باش ازش آرامش میگیرم
ا.ت:ب...باشه هر طور راحتی من واسه راحتیت گفتم بیا بشین رو تخت
نشست رو تخت لپ تاپو گذاشتم جلوش
خیلی جدی داشت نگاه میکرد
وسطای فیلم شد که گریه ام گرفت و دستم و جلو دهنم گذاشتم
چون باباش و خودش داشتن خانواده هامون و میکشتن
جیمین با پلک زدن قطره اشکی از چشمش خارج شد و روی گونه اش قلتید
وقتی فیلم تموم شد و آبی که آورده بود و خورد و منو محکم بغل کرد از این کارش تعجب کردم
جیمین:میشه چند دیقه اینجوری بمونیم تا آروم شم؟
ا.ت:آره...هق...هق
جیمین:یااا گریه نکن
ا.ت:ولی تو هم...هق...هق داری گریه میکنی...هق
جیمین:بیخیال...هق
چند دیقه بغلم موند و دیدم خوابش برد
گذاشتمش رو تخت و یکم نگاش کردم
بعدش بغلش کردم و کنارش خوابیدم...
۳۴.۲k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.