پارت ۲۳
پارت ۲۳
ـ ششش .. بیا فقط بخوریمش باشه ؟؟ درد نداره فقط ، فقط یکم طول میکشه
و بعد همزمان اون لیوان زهر رو سر کشیدن ، سوبین آروم یونجون رو بغل گرفت و روی
مبل دراز کشید ..
ـ سوبینا
ـ جانم هیونگ
ـ من ..میترسم ..
ـ از چی ؟
ـ از مرگ
ـ ترس نداره
ـ ولی من از اینکه روحم تنها شه میترسم
ـ ششش نترس هیونگ .. به خاطر همینه که من دارم باهات میام
کی قرار بود درک کنه اون دو پسر هیجده ساله تا چه حد ناامید شدن که دست به چنین
کاری زدن ، دو پسری که با وجود سختیش زندگی دو نفره شون رو به رفتن زیر بار حرف
و انتخاب خانواده هاشون ترجیح دادن .. دو پسری که هرکاری کردن تا باهم باشن ولی ..
دنیا نخواست..
و شایدم دنیا لیاقت داشتن اونا رو نداشت ، یونجونی که بیگناه تر از هر مقصری داشت
تاوان اشتباهات خانواده ش رو پس میداد و سوبینی که عذابش شده بود به چشم دیدن مرگ
تدریجی هیونگش .. پسری که خودش رو به آب و آتیش زد تا هیونگش رو نجات بده ولی ..
هیچ کس ندیدش ، نشنیدنش و درکش نکرد ..
ـ سوبینا ..
ـ هوم ؟
ـ بیا وقتی که تموم شد با هم بریم یه جای خوب
ـ مثال کجا ؟
ـ یه جایی که دیگه مریض نشیم ، درد نکشیم ، کسی نباشه که سرزنشمون کنه .. یه جایی
که بتونیم نفس بکشیم .. یه جایی که ... بتونیم بخندیم و زندگی کنیم ..
خب بچه ها تموم شد
خودم سر این مردم و زنده شدم
ولی بعدی خیلی با این فرق داره
خیلی هم قشنگه
براتون میزارم امروز
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
ـ ششش .. بیا فقط بخوریمش باشه ؟؟ درد نداره فقط ، فقط یکم طول میکشه
و بعد همزمان اون لیوان زهر رو سر کشیدن ، سوبین آروم یونجون رو بغل گرفت و روی
مبل دراز کشید ..
ـ سوبینا
ـ جانم هیونگ
ـ من ..میترسم ..
ـ از چی ؟
ـ از مرگ
ـ ترس نداره
ـ ولی من از اینکه روحم تنها شه میترسم
ـ ششش نترس هیونگ .. به خاطر همینه که من دارم باهات میام
کی قرار بود درک کنه اون دو پسر هیجده ساله تا چه حد ناامید شدن که دست به چنین
کاری زدن ، دو پسری که با وجود سختیش زندگی دو نفره شون رو به رفتن زیر بار حرف
و انتخاب خانواده هاشون ترجیح دادن .. دو پسری که هرکاری کردن تا باهم باشن ولی ..
دنیا نخواست..
و شایدم دنیا لیاقت داشتن اونا رو نداشت ، یونجونی که بیگناه تر از هر مقصری داشت
تاوان اشتباهات خانواده ش رو پس میداد و سوبینی که عذابش شده بود به چشم دیدن مرگ
تدریجی هیونگش .. پسری که خودش رو به آب و آتیش زد تا هیونگش رو نجات بده ولی ..
هیچ کس ندیدش ، نشنیدنش و درکش نکرد ..
ـ سوبینا ..
ـ هوم ؟
ـ بیا وقتی که تموم شد با هم بریم یه جای خوب
ـ مثال کجا ؟
ـ یه جایی که دیگه مریض نشیم ، درد نکشیم ، کسی نباشه که سرزنشمون کنه .. یه جایی
که بتونیم نفس بکشیم .. یه جایی که ... بتونیم بخندیم و زندگی کنیم ..
خب بچه ها تموم شد
خودم سر این مردم و زنده شدم
ولی بعدی خیلی با این فرق داره
خیلی هم قشنگه
براتون میزارم امروز
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
۴.۱k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.