مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 27
مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 27
ویو جونگ کوک
ات سریع خوابش برد هنوز خابالوعه
خودم یه دوش دو دقه ی گرفتم لباس پوشیدم رفتم کنار ات دست گذاشتم رو پیشونش
ـ تب نداره
اومدم برم که ات دستمو کشید
ات ـ نرو...*خابالو*
ـ...
ات ـ نرو... لطفا
ـ باشه نمیرم
رفتم اونور ات دراز کشیدم به صورتش خیره شدم
هنوزم خوشگله مث 22 سال پیش که تو اولین نگاه دیونش شده بودم اون موقع همش با خودم میگفتم که من میخوام با اون ازدواج کنم اون موقع عشق ورزیدن رو بلد نبودم ات تنها کسی بود که درکم میکرد، منو از مامان بابام نجات میداد، وقتی اون پیشم بود انگار فقط منو اون بودیم دنیا رو با دیونه بازیاش رنگارنگ کرد دلم میخواد باز اون روزا برگرده
ات یهو دستشو گذاشت تو دستم روشو برگردوند سمت من
ات ـ دلم براش تنگ شده *خابالو*
میدونستم داره چرت و پرت میگه
ـ کی؟
ات ـ واسه جونگ کوک *خابالو*
ـ هنوزم دوسش داری؟
ات ـ اوهوم *خابالو*
ـ چقدر؟
ات ـ خیلی*خابالو*
خودشو پرت کرد تو بغلم
ات ـ چقدر نرمه*خابالو *
خندم گرفته بود اما اگر بلند بخندم بیدار میشه
چشمامو بستمو خوابیدم
فردا صبح
ویو ات
چشمامو باز کردم دیدم که تو بغل جونگ کوکم
میخواستم با لگد بزنم بهش اما از درد نمی تونستم مثل یه بانی خوابش برده بود تو این عالم بودم که گوشیش زنگ خورد سریع از جاش پرید
ـ صب بخیر
جونگ کوک ـ صب توهم بخیر
ـ گوشیت زنگ میخوره
جونگ کوک ـ عا اره
گوشیشو جواب داد
ویو جونگ کوک
رانگ بود
ـ رانگ تلافی میکنم سرت خواب بودم
رانگ ـ ببخشید *خنده*
ـ خیلی خب بگو چیشده؟
رانگ ـ راستشو بخوای نتونستیم سرنخی از این یارو که به خونه ی خانم حمله شد پیدا نکردیم
ـ خب بازم بگرد حتی اگه شده ژاپن و کره رو زیرو رو کن
رانگ ـ باشه، راستی میای شرکت؟
ـ شاید یه ساعت اومدم و برگشتم فعلا کارارو تو خونه انجام میدم، میدونی که؟
رانگ ـ عا اره میدونم باید حواست به ات باشه، خب فعلا
ـ فعلا
گوشیو قطع کردم
ات ـ نمیخواد دنبالش بگردی خودم پیداش میکنم
ـ به خاطر تو دنبالش میگردم
ات ـ چرا اینکارو میکنی؟
ـ یعنی معلوم نیس؟
ات ـ میدونم که میخوای اعتمادمو بدست بیاری
ـ درسته اما یه دلیل دیگه هم داره
ات ـ چه دلیلی؟
ـ نمیخوام الان بهت بگم
ات ـ...
ـ خیلی خب پاشو دست و صورتتو بشور
ات ـ باشه
ویو جونگ کوک
ات سریع خوابش برد هنوز خابالوعه
خودم یه دوش دو دقه ی گرفتم لباس پوشیدم رفتم کنار ات دست گذاشتم رو پیشونش
ـ تب نداره
اومدم برم که ات دستمو کشید
ات ـ نرو...*خابالو*
ـ...
ات ـ نرو... لطفا
ـ باشه نمیرم
رفتم اونور ات دراز کشیدم به صورتش خیره شدم
هنوزم خوشگله مث 22 سال پیش که تو اولین نگاه دیونش شده بودم اون موقع همش با خودم میگفتم که من میخوام با اون ازدواج کنم اون موقع عشق ورزیدن رو بلد نبودم ات تنها کسی بود که درکم میکرد، منو از مامان بابام نجات میداد، وقتی اون پیشم بود انگار فقط منو اون بودیم دنیا رو با دیونه بازیاش رنگارنگ کرد دلم میخواد باز اون روزا برگرده
ات یهو دستشو گذاشت تو دستم روشو برگردوند سمت من
ات ـ دلم براش تنگ شده *خابالو*
میدونستم داره چرت و پرت میگه
ـ کی؟
ات ـ واسه جونگ کوک *خابالو*
ـ هنوزم دوسش داری؟
ات ـ اوهوم *خابالو*
ـ چقدر؟
ات ـ خیلی*خابالو*
خودشو پرت کرد تو بغلم
ات ـ چقدر نرمه*خابالو *
خندم گرفته بود اما اگر بلند بخندم بیدار میشه
چشمامو بستمو خوابیدم
فردا صبح
ویو ات
چشمامو باز کردم دیدم که تو بغل جونگ کوکم
میخواستم با لگد بزنم بهش اما از درد نمی تونستم مثل یه بانی خوابش برده بود تو این عالم بودم که گوشیش زنگ خورد سریع از جاش پرید
ـ صب بخیر
جونگ کوک ـ صب توهم بخیر
ـ گوشیت زنگ میخوره
جونگ کوک ـ عا اره
گوشیشو جواب داد
ویو جونگ کوک
رانگ بود
ـ رانگ تلافی میکنم سرت خواب بودم
رانگ ـ ببخشید *خنده*
ـ خیلی خب بگو چیشده؟
رانگ ـ راستشو بخوای نتونستیم سرنخی از این یارو که به خونه ی خانم حمله شد پیدا نکردیم
ـ خب بازم بگرد حتی اگه شده ژاپن و کره رو زیرو رو کن
رانگ ـ باشه، راستی میای شرکت؟
ـ شاید یه ساعت اومدم و برگشتم فعلا کارارو تو خونه انجام میدم، میدونی که؟
رانگ ـ عا اره میدونم باید حواست به ات باشه، خب فعلا
ـ فعلا
گوشیو قطع کردم
ات ـ نمیخواد دنبالش بگردی خودم پیداش میکنم
ـ به خاطر تو دنبالش میگردم
ات ـ چرا اینکارو میکنی؟
ـ یعنی معلوم نیس؟
ات ـ میدونم که میخوای اعتمادمو بدست بیاری
ـ درسته اما یه دلیل دیگه هم داره
ات ـ چه دلیلی؟
ـ نمیخوام الان بهت بگم
ات ـ...
ـ خیلی خب پاشو دست و صورتتو بشور
ات ـ باشه
۵.۹k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.