مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 26
مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 26
جونگ کوک ـ یک حق نداری اسم بابامو به زبونت بیاری، دو حق نداری دس رو ات بلند کنی، سه حق نداری اسم مامانش رو هم بیاری، چهار رئیس اینجا منم، پنج همین الان وسایلتو جمع میکنی و میری، شیش اگه نری خودم میام همین الان وسایلتو جمع میکنم و پرتت میکنم بیرون یه قرونم نمیدم بهت حساباتو هم مسدود میکنم که حتی نتونی بری هتل، هفت اگرم میخوای بمونی نه با ات حرف میزنی و نه میزنیش وگرنه منو از دست میدی فهمیدی؟
مامان کوک ـ اما...
جونگ کوک ـ انتخاب کن، از اینجا میری یا اینکه اگه میخوای بمونی نباید با ات کاری داشته باشی؟
مامان کوک ـ...
جونگ کوک ـ میدونی میتونم بندازمت بیرون چه مامانم باشی چه نامادری
مامان کوک ـ بدون که بخاطر تو هیچ کاری نمیکنم
مامان کوک از اینجا گذاشت رفت طبقه ی بالا
جونگ کوک ـ همتون برین سرکارتون
خدمتکارا ـ چشم
خدمتکارا هم رفتن
جونگ کوک ـ چرا از تو تخت اومدی پایین؟
ـ حوصلم سر رفته بود واسه همین اومدم بیرون
جونگ کوک ـ خیلی خب حالا بیا بریم تو اتاق
ـ باشه
منو برد تو اتاق باز رو تخت اروم دراز کشیدم
جونگ کوک ـ بیا این قرصو بخور *قرصو اب بهش میده*
ـ ممنون
قرصو خوردم جونگ کوک پتو کشید روم
جونگ کوک ـ هرچی خواستی بهم بگو
ـ میشه گوشیتو بهم بدی گوشیمو یادم رفت بیارم
جونگ کوک ـ اره
گوشیشو بهم داد زنگ یونجون زدم بعد چندتا بوق جواب داد
یونجون ـ بله؟
ـ یونجون منم
یونجون ـ کجای؟ حالت خوبه؟
ـ خونه ی جونگ کوک، خوبم، حال اجوما و یونجو چطوره؟
یونجون ـ خوبن، یه لحظه گوشی
جیهیون ـ چرا نیومدی اینجا پیش خودم مجبور بودی بری اونجا
ـ دشمنم ژاپنی بود برای همین گفتم شاید ادرس خونه ی تو بقیع خونه هامو داره واسه همین اومدم اینجا
جیهیون ـ چیزی بهت نگفت؟
ـ به ژاپنی کفت که چرا سعی نمیکنی بفهمی
جیهیون ـ منظورش چی بوده؟
ـ جواب سوال من بود که بهش گفتم کی هستی
جیهیون ـ مراقب خودت باش، حالا فردا میام پیشت
ـ تورو خدا خواسی بیای خاله رو نیار
جیهیون ـ باشه
ـ گوشی رو بده به یونجون
جیهیون ـ باشه
یونجون ـ زخمت چطوره؟
ـ فعلا که اوکیه
یونجون ـ یونجو نگرانته
یونجو ـ اونی تو خوبی؟*بغض*
ـ اره خوبم خوبم
یونجو ـ واقعا؟
ـ اره
یونجو ـ باشه تورو خدا مراقب خودت باش
ـ باشه فعلا گوشیو قطع میکنم باشه؟
یونجو ـ باشه خدافظ
ـ خدافظ
گوشیو قطع کردم دادم جونگ کوک
جونگ کوک ـ هر موقع خواستی زنگی چیزی بزنی میتونی با گوشیم زنگ بزنی
ـ اوهوم ممنون
چشمامو گذاشتم رو هم که خوابم برد
جونگ کوک ـ یک حق نداری اسم بابامو به زبونت بیاری، دو حق نداری دس رو ات بلند کنی، سه حق نداری اسم مامانش رو هم بیاری، چهار رئیس اینجا منم، پنج همین الان وسایلتو جمع میکنی و میری، شیش اگه نری خودم میام همین الان وسایلتو جمع میکنم و پرتت میکنم بیرون یه قرونم نمیدم بهت حساباتو هم مسدود میکنم که حتی نتونی بری هتل، هفت اگرم میخوای بمونی نه با ات حرف میزنی و نه میزنیش وگرنه منو از دست میدی فهمیدی؟
مامان کوک ـ اما...
جونگ کوک ـ انتخاب کن، از اینجا میری یا اینکه اگه میخوای بمونی نباید با ات کاری داشته باشی؟
مامان کوک ـ...
جونگ کوک ـ میدونی میتونم بندازمت بیرون چه مامانم باشی چه نامادری
مامان کوک ـ بدون که بخاطر تو هیچ کاری نمیکنم
مامان کوک از اینجا گذاشت رفت طبقه ی بالا
جونگ کوک ـ همتون برین سرکارتون
خدمتکارا ـ چشم
خدمتکارا هم رفتن
جونگ کوک ـ چرا از تو تخت اومدی پایین؟
ـ حوصلم سر رفته بود واسه همین اومدم بیرون
جونگ کوک ـ خیلی خب حالا بیا بریم تو اتاق
ـ باشه
منو برد تو اتاق باز رو تخت اروم دراز کشیدم
جونگ کوک ـ بیا این قرصو بخور *قرصو اب بهش میده*
ـ ممنون
قرصو خوردم جونگ کوک پتو کشید روم
جونگ کوک ـ هرچی خواستی بهم بگو
ـ میشه گوشیتو بهم بدی گوشیمو یادم رفت بیارم
جونگ کوک ـ اره
گوشیشو بهم داد زنگ یونجون زدم بعد چندتا بوق جواب داد
یونجون ـ بله؟
ـ یونجون منم
یونجون ـ کجای؟ حالت خوبه؟
ـ خونه ی جونگ کوک، خوبم، حال اجوما و یونجو چطوره؟
یونجون ـ خوبن، یه لحظه گوشی
جیهیون ـ چرا نیومدی اینجا پیش خودم مجبور بودی بری اونجا
ـ دشمنم ژاپنی بود برای همین گفتم شاید ادرس خونه ی تو بقیع خونه هامو داره واسه همین اومدم اینجا
جیهیون ـ چیزی بهت نگفت؟
ـ به ژاپنی کفت که چرا سعی نمیکنی بفهمی
جیهیون ـ منظورش چی بوده؟
ـ جواب سوال من بود که بهش گفتم کی هستی
جیهیون ـ مراقب خودت باش، حالا فردا میام پیشت
ـ تورو خدا خواسی بیای خاله رو نیار
جیهیون ـ باشه
ـ گوشی رو بده به یونجون
جیهیون ـ باشه
یونجون ـ زخمت چطوره؟
ـ فعلا که اوکیه
یونجون ـ یونجو نگرانته
یونجو ـ اونی تو خوبی؟*بغض*
ـ اره خوبم خوبم
یونجو ـ واقعا؟
ـ اره
یونجو ـ باشه تورو خدا مراقب خودت باش
ـ باشه فعلا گوشیو قطع میکنم باشه؟
یونجو ـ باشه خدافظ
ـ خدافظ
گوشیو قطع کردم دادم جونگ کوک
جونگ کوک ـ هر موقع خواستی زنگی چیزی بزنی میتونی با گوشیم زنگ بزنی
ـ اوهوم ممنون
چشمامو گذاشتم رو هم که خوابم برد
۶.۱k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.