رمان فیک پارت

رمان فیک پارت 6
پیامو باز کردم نوشته بود
اگه میخوای قاتل پدر مادرتو پیدا کنی بیا به این ادرس اگه نیای خودت هم یکی از قربانیاش هستی
یکم شک داشتم یعنی طرف انقدر دل جون داشته که خیلی راحت بگه اما گفتم نکته یکی از همون قاتلا باشه بخواد منو بکوشه
همه چی رو یادمه وقتی 7سالم بود ی پسر سیاه پوش که بهش میخورد یکی 2سال از خودم بزرگ تره از رو صداش مگرنه قد من کوتاه بود
ل:تو کی هستی؟
(علامت طرف &)
&:سوال اضافی بپرسی خودتم کشته میشی
ل:اصلا تو کی هستی چرا باید به حرفت گوش بدم؟؟
&:چون که من یکی از دوستای نزدیک بابات بودم بهم گفت از تو مراقبت کنم اما پیدات نکردم بعداز چندین سال فهمیدم توی کره جنوبی هستی چون اون موقع داخل راه ژاپن بودین ( دروغغغغ )
ل:با این حرفش گول خوردم گفت ساعت دوازده برم به پارک( حالا ی اسمی الکس در نظر بگیرید)
فلش بک به ساعت 11شب
دیدم ساعت 11پاشدم اماده شدم لباس تمام سیاه پوشیدم و یک ماسک سیاه هم گذاشتم چون همسایه هام فکر بد میکنن گفتم نشناسمن( میزارم)
از اونجایی که از خونه من تا پارک نیم ساعت راه بود تا ساعت 11ونیم اماده شدم و راه افتادم
وقتی رسیدم توی گوشی بهش پیام دادم
هیچکس نبود بجز یه ادم سیاه پوش که روی صندلی نشسته بود برام دست تکون داد صورتش پوشیده بود
رفتم پیشش نشستم به محض اینکه نشستم یه بشکن زد و یه نفر دستمو گرفت دستمال گذاشت رو دهنم سیاهی مطلق
بیدار شدم دستم بسته بود به صندلی
دور برم پراز بادیگارد بود
داد زدم گفتم
عوضی ها منو ول کنیددد
اما هیچ تکون نخوردند که هیچ ایکشون عین شتر ی تف رو زمین انداخت
تاخواستم حرف بزنم در باز شد
؟ :این علامت یادتونه دیگه؟
؟ :خب خب خب ببین کی اینجاست بانو لیسا
ل:ا.ا.امیر! تو اینجا چیکار میکنی چرا دستای منو بستی زود باش دستامو باز کن
ل :بلند قهقه زدو گفت
؟ :فکر کردی یه همین راحتی ها میزارم بری؟؟ منو عاشق خودت میکنی با یکی دیگه ای؟تازشم یادت رفت چی بهت گفتم؟؟
ل:کمی مکث کردم یادم اند که گفت امیر نیستم اگه با.... فروت کنم
بعدش پوستم شد عین گچ
داشت نزدیکم میشد که گوشیم زنگ خورد
جونکوک بود
امیر جواب داد گفت
؟ :عشقت پیش منه
ج:امیر؟ گوشی لیسا دست تو چیکار
میکنه
ل:جونکوک به این دوست روانیت بگو منو ول کنهه
؟ :هیسسس پرنسس ساکت
همینجوری الکی الکی؟؟؟
ل؛ جونکوک با عصبانیت گفت
ج:امیر بهش دست نزن چیکار کنم که ولش کنی
ل:دستشو گذاشت رو پام و فشار داد گفت
؟ :اومم بزار ببینم
ل:بعد نگاه من کرد با لبخند شیطانی گفت...
ببخشید این پارت واقعا ریدم اصلا مغزم نمیکشد چون تا قبلش داشتم پرس مینوشتم نصف بیشترس مسخرس پس شرطو کم میکنم شرط
کامنت بالای 7تا
دیدگاه ها (۱۴)

رمان فیک پارت 5 شرط کامنت بالای 15بچه ها دفعه قبلی لایکا نرس...

رمان فیک پارت 4رم یا 5؟ حالا میگیریم 4نزدیک صورتم شدو گفتج:ا...

ادامه ی پارت ⁵.....ات: چرا وایسادی؟!جونکوک: براچی کشیدیم این...

رمان فیک پارت 2که یهو یکی دستمو گرفتنگاه کردیم دیدم امیر بود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط