پل p1
(راوی ویو )
ا.ت :اوماا من میرم زود بر میگردم خداحافظ
م ا.ت : اما دخترم ....
با رفتن ا.ت حرف مادرش نصفه موند
با تمام وجود میدوید آخر های راه دیگه پاهاش جون نداشت
رسید به پل
یونگی با اخم بهش نگاه کرد
ا.ت تا نگاهش به اخم یونگی افتاد لبخندش ماسید و افتاد زمین
یونگی رفت سمتش
یونگی : ا.تممم
ا.ت نشست زمین و با انگشت هاش زانو هاش رو تکوند یونگی نشست کنارش و دستش رو کنار زد
یونگی : ازت عصبانی ام چرا
۱ قرار بود بچگونه رفتار نکنی
۲ به خودت آسیب زدی
ا.ت : نکن زانوم درد میکنه
یونگی : اصلا شنیدی چی گفتم
ا.ت : مگه تو دیدی من چه ذوقی برای دیدنت داشتم
آیششش نگاه کن زدی شلوارم رو کثیف کردی
یونگی دست ا.ت رو گرفت
یونگی : معذ.....
ا.ت: آیییی ( دستش رو کشید )
یونگی به دست ا.ت نگاه کرد
خیلی زخم شده بود
یونگی : چیکار کردییی بیا بیا ببرمت بیمارستان سوار ماشین شو
ا.ت : نمیخوام خودم خوب میشم
یونگی عصبی شد و داد زد
یونگی: گفتم سوار شو
خب چطور بود؟
ا.ت :اوماا من میرم زود بر میگردم خداحافظ
م ا.ت : اما دخترم ....
با رفتن ا.ت حرف مادرش نصفه موند
با تمام وجود میدوید آخر های راه دیگه پاهاش جون نداشت
رسید به پل
یونگی با اخم بهش نگاه کرد
ا.ت تا نگاهش به اخم یونگی افتاد لبخندش ماسید و افتاد زمین
یونگی رفت سمتش
یونگی : ا.تممم
ا.ت نشست زمین و با انگشت هاش زانو هاش رو تکوند یونگی نشست کنارش و دستش رو کنار زد
یونگی : ازت عصبانی ام چرا
۱ قرار بود بچگونه رفتار نکنی
۲ به خودت آسیب زدی
ا.ت : نکن زانوم درد میکنه
یونگی : اصلا شنیدی چی گفتم
ا.ت : مگه تو دیدی من چه ذوقی برای دیدنت داشتم
آیششش نگاه کن زدی شلوارم رو کثیف کردی
یونگی دست ا.ت رو گرفت
یونگی : معذ.....
ا.ت: آیییی ( دستش رو کشید )
یونگی به دست ا.ت نگاه کرد
خیلی زخم شده بود
یونگی : چیکار کردییی بیا بیا ببرمت بیمارستان سوار ماشین شو
ا.ت : نمیخوام خودم خوب میشم
یونگی عصبی شد و داد زد
یونگی: گفتم سوار شو
خب چطور بود؟
۳.۸k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.