رمان نجاتگر قلب
رمان نجاتگر قلب
part32
.....چند ساعت بعد:
- دیدی بهت گفتم
من خیلی خوب حکم
بازی میکنم.
حداقل این دست آخر
رو میبردی.
+امون نمیدی به
آدم خب،هول شدم دیگه.
- دستتو بیار جلو.
+بیا.
چقدر قرمز شده بود.
صورتشو اون ور کرده
بود تا نبینه.
- خب خب خب بذار
اول روی دست خودم
امتحانش کنم تا ببینم
دفعه آخر رو هم محکم
میزنه یا نه.
به خودم که زدم شوکه
شدم.
چقدر درد داشت:٫
من همین یک دفعه رو
که زدم اینقدر برام درد
داشت.
بعد من این بیچاره رو
نه بار همین شکلی زدم؟:/
- خب دستتو بیار بالا.
+بیا.
- بالاتر.
+بیا.آوردمس بالاتر.
- بالاتر.آها خوبه.
دوباره روشو اون ور
کرد.
- برای اینکه بعداً پشیمون
نشم......
و به جای اینکه بزنمش،
جای زدن هامو که روی
دستش بود بوسیدم.^^
- ....این کارو میکنم.
بهت زده سرشو اینوری
کرد.
- من همون حسی رو که
تو بهم داری،بهت دارم.°°
چیه؟چرا اینشکلی نگام
میکنی هوم؟
و بلند شدم و رفتم سمت
آشپزخونه.
در یخچال رو باز کردم....
- من که خوابم نمیاد.
میخوام یکم سوجو
بخورم.
اگه تو هم میخوای بیا.
اومد توی آشپزخونه.
+برا منم بریز.
- بیا.
+خیلی ریختی.نمیخوام
خیلی مست شم.
یکم از سرش خوردم و
گفتم:
- بگیر.
+ممنون.
چند ساعت بعد.
خیلی مست بودم ولی
چانیول مست نکرده
بود.
به یخچال تکیه دادم و
گفتم:
- تو چرا نمیخوری هوم؟
+چون.....
یهو بلند شد و منو بوسید.
+,منتورو دوست دارم.
پس تو هم منو دوست داری.
آره؟
چون خودت گفتی همون
حسی رو بهم داری که من
بهت دارم.
- آره.
و......
دیگه نفهمیدم چی شد.
صبح:
- آخی....چه خواب خوبی
بود.
عه وا!
چرا لباسام عوض شده؟
نکنه من دیشب یه غلطی
کردم خودمم نفهمیدم؟
(درست فهمیدی دخترم.
یه غلطی کردی://///)
زود رفتم جلوی آینه.
عه وا خاک عالم:/
چرا لبام کبوده؟
چرا رو گردنم قرمز شده؟
بذار یه بار دیگه
دیشبو مرور کنم.
اول که مست بودم.
دوم بلند شدم منو بوسید.
سوم.....
وای چرا یادم نمیاد؟
یکم مغزتو به کار بنداز
سون جو.
آها.....
این داستان ادامه دارد...........❤️
part32
.....چند ساعت بعد:
- دیدی بهت گفتم
من خیلی خوب حکم
بازی میکنم.
حداقل این دست آخر
رو میبردی.
+امون نمیدی به
آدم خب،هول شدم دیگه.
- دستتو بیار جلو.
+بیا.
چقدر قرمز شده بود.
صورتشو اون ور کرده
بود تا نبینه.
- خب خب خب بذار
اول روی دست خودم
امتحانش کنم تا ببینم
دفعه آخر رو هم محکم
میزنه یا نه.
به خودم که زدم شوکه
شدم.
چقدر درد داشت:٫
من همین یک دفعه رو
که زدم اینقدر برام درد
داشت.
بعد من این بیچاره رو
نه بار همین شکلی زدم؟:/
- خب دستتو بیار بالا.
+بیا.
- بالاتر.
+بیا.آوردمس بالاتر.
- بالاتر.آها خوبه.
دوباره روشو اون ور
کرد.
- برای اینکه بعداً پشیمون
نشم......
و به جای اینکه بزنمش،
جای زدن هامو که روی
دستش بود بوسیدم.^^
- ....این کارو میکنم.
بهت زده سرشو اینوری
کرد.
- من همون حسی رو که
تو بهم داری،بهت دارم.°°
چیه؟چرا اینشکلی نگام
میکنی هوم؟
و بلند شدم و رفتم سمت
آشپزخونه.
در یخچال رو باز کردم....
- من که خوابم نمیاد.
میخوام یکم سوجو
بخورم.
اگه تو هم میخوای بیا.
اومد توی آشپزخونه.
+برا منم بریز.
- بیا.
+خیلی ریختی.نمیخوام
خیلی مست شم.
یکم از سرش خوردم و
گفتم:
- بگیر.
+ممنون.
چند ساعت بعد.
خیلی مست بودم ولی
چانیول مست نکرده
بود.
به یخچال تکیه دادم و
گفتم:
- تو چرا نمیخوری هوم؟
+چون.....
یهو بلند شد و منو بوسید.
+,منتورو دوست دارم.
پس تو هم منو دوست داری.
آره؟
چون خودت گفتی همون
حسی رو بهم داری که من
بهت دارم.
- آره.
و......
دیگه نفهمیدم چی شد.
صبح:
- آخی....چه خواب خوبی
بود.
عه وا!
چرا لباسام عوض شده؟
نکنه من دیشب یه غلطی
کردم خودمم نفهمیدم؟
(درست فهمیدی دخترم.
یه غلطی کردی://///)
زود رفتم جلوی آینه.
عه وا خاک عالم:/
چرا لبام کبوده؟
چرا رو گردنم قرمز شده؟
بذار یه بار دیگه
دیشبو مرور کنم.
اول که مست بودم.
دوم بلند شدم منو بوسید.
سوم.....
وای چرا یادم نمیاد؟
یکم مغزتو به کار بنداز
سون جو.
آها.....
این داستان ادامه دارد...........❤️
۲.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.