P23

P23
تهیونگ ویو*
داشتم از خنده جر میخوردم قیافش خیلی خوب بوددد وقتی بهش اون حرفو زدمممم ولی باید یکاری کنم حساب کار دستش بیاد بفهمه حرفی که من میزنم بهش عمل میکنم
٪هو چی بهش گفتی انقد سرخ شد(با خنده و کنجکاوی)
-بین خودمو خودشه(نیشخند)
٪آقا میخاد چیکار کنههه
-بهت رو دادم نه؟
٪هی بیخیال ما بیست ساله باهم رفیقیم
-سولی راس میگه شبیه خرگوشی حتی اون موقع که بچه بودی هم شبیه بچه بودی
٪یادت نره بهت چی گفتا بت گفت خرس عسلیی(خندید)
-اونم امشب یاد میگیره به جای خرس عسلی بهم چی بگه(نیشخند)
٪اها فهمیدم داداش نمیخاد چیزی بگی(جلوی خندشو گرفت)
-هو تو دیگه پیر شدی نمیای زن بگیری
٪یااا من کلا ۲۷ سالمهههه
-۲۷زیاد نیست؟
٪من تازه اول جوونیمم
-اره تو راس میگی نگا منو هه همچیم روالههه بچه دارم زندگیمم میگذرونم زن زندگیمم ک پیدا کردم(آخر حرفش ناراحت شد)..
٪خب رسیدیم نباید بهش میگفتی دیر میری خونه امروز زیاد کار نداریم فقط باید چنتا پرونده رو ببینی تهش ۹خونه ای
-الان چنده؟
٪ دوازده
-به هر حاللل یه دو پیک نزنیم؟
٪از اینکه زنتو میپیچونی نمیترسی؟
-اون باید از من بترسه
٪اره صد درصد خرس عسلی پیاده شو(با خنده)
-میزنمتا گمشو پایین....
ایم سول ویو*
با صدای تهیون پریدم از خاب....