رمان ماهک پارت 153
#رمان_ماهک #پارت_153
من هم متقابلا پوزخندی زدم و گفتم اگر مشکل اخلاقی شما رو به مسئول حوزه گزارش نمیدم دلیل بر این نیست که نفهمیدم کل تایم جلسه رو داشتی با نگات قورتم میدادی.
در ضمن من هم فقط به خاطر وضعیت جسمی همون خانوم تقلب کردم.
قبل از اینکه چیزی بگه از سالن خارج شدم و به سمت الهام رفتم هردو خوشحال همدیگه رو بغل کردیم.
از در خارج شدیم که پسر خوشتیپی به سمتمون اومد و بهش میخورد که 27/8 سالش باشه الهام لبخندی زد و گفت ماهک جان هومن همسر من و رو به همسرش و گفت
ایشون ماهک خانومه همونی که گفتم سوالارو واسم حل کرد اقاهومن با احترام سلام و احوال پرسی کرد و خیلی زیاد ازم تشکر کرد و بعد هم با کلی اصرار تا در خونه ی امیرعلی رسوندنم.
ترانه با دیدنم کلی جیغ جیغ کرد و حسابی تف مالیم کرد من هم خیلی خوشحال بودم که میبینمش.
باهم به سمت سالن رفتیم و حسابی فک زدیم تا ظهر حسابی خوش گذروندیم برای ناهار هم از بیرون جوجه سفارش دادیم کلی از تایم مون رو دارت بازی کردیم.
و ترانه حسابی بهم خندید چون بازیم افتضاح بود وقتی آرش و امیرعلی اومدن با لب و لوچه آویزون به سمت آرش رفتم و گفتم ببین این ترانه ورپریده کلی بهم خندیده...
آرش دستمو گرفت و گفت بیا بریم ببینم کی حریفه خانوم من میشه قرار بر این شد که هر کس به خانمش کمک کنه و ترانه گفت که تنهایی از پسش بر میاد...
اما ضایع شد و پرتابش افتضاح بود وقتی نوبت من شد آرش پشت سرم ایستاد و زاویه دستم رو تنظیم کرد و تو گوشم گفت عالیه تو هدف میزنی.
با قوت قلب انجامش دادم و دقیقاً به هدف خورد با ذوق کلی جیغ کشیدم و پریدم توی بغل آرش اون هم محکم بغلم کرد...
و یه دستشو پشت کمرم و اون یکی دستش رو هم پشت سرم گذاشت و به خودش نزدیکم کرد من هم دوتا دستامو دور گردنش حلقه کردم و در گوشم گفت امتحان چطور بود؟
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
من هم متقابلا پوزخندی زدم و گفتم اگر مشکل اخلاقی شما رو به مسئول حوزه گزارش نمیدم دلیل بر این نیست که نفهمیدم کل تایم جلسه رو داشتی با نگات قورتم میدادی.
در ضمن من هم فقط به خاطر وضعیت جسمی همون خانوم تقلب کردم.
قبل از اینکه چیزی بگه از سالن خارج شدم و به سمت الهام رفتم هردو خوشحال همدیگه رو بغل کردیم.
از در خارج شدیم که پسر خوشتیپی به سمتمون اومد و بهش میخورد که 27/8 سالش باشه الهام لبخندی زد و گفت ماهک جان هومن همسر من و رو به همسرش و گفت
ایشون ماهک خانومه همونی که گفتم سوالارو واسم حل کرد اقاهومن با احترام سلام و احوال پرسی کرد و خیلی زیاد ازم تشکر کرد و بعد هم با کلی اصرار تا در خونه ی امیرعلی رسوندنم.
ترانه با دیدنم کلی جیغ جیغ کرد و حسابی تف مالیم کرد من هم خیلی خوشحال بودم که میبینمش.
باهم به سمت سالن رفتیم و حسابی فک زدیم تا ظهر حسابی خوش گذروندیم برای ناهار هم از بیرون جوجه سفارش دادیم کلی از تایم مون رو دارت بازی کردیم.
و ترانه حسابی بهم خندید چون بازیم افتضاح بود وقتی آرش و امیرعلی اومدن با لب و لوچه آویزون به سمت آرش رفتم و گفتم ببین این ترانه ورپریده کلی بهم خندیده...
آرش دستمو گرفت و گفت بیا بریم ببینم کی حریفه خانوم من میشه قرار بر این شد که هر کس به خانمش کمک کنه و ترانه گفت که تنهایی از پسش بر میاد...
اما ضایع شد و پرتابش افتضاح بود وقتی نوبت من شد آرش پشت سرم ایستاد و زاویه دستم رو تنظیم کرد و تو گوشم گفت عالیه تو هدف میزنی.
با قوت قلب انجامش دادم و دقیقاً به هدف خورد با ذوق کلی جیغ کشیدم و پریدم توی بغل آرش اون هم محکم بغلم کرد...
و یه دستشو پشت کمرم و اون یکی دستش رو هم پشت سرم گذاشت و به خودش نزدیکم کرد من هم دوتا دستامو دور گردنش حلقه کردم و در گوشم گفت امتحان چطور بود؟
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۵۲.۶k
۲۰ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.