عمارت ابر پارت۱۹
#عمارت_ابر #پارت۱۹
که دستایی مردونه ایی از پشت اون
گرفت
چانیول:گرفتمت
بکهیونگ:دیونه شدی چیکار میکنی برو
چانیول ابرویی بالا انداخت گوش بکهیونگ به دندون گرفت بکهیونگ
قرمز شده بود آه در رفت با این کار
بیشتر باعث خوشحالی چانیول شد
چانیول:یکبار دیگه بگو دوستم داری
بکهیونگ:آه چان...آه بس کن
با دستش فشار محکم تری به پهلوهایی بک آورد
بکهیونگ:باشه باشه دوست دارم
چانیول گپش بکهیونگ رو ول کرد
لباش رو گذاشت رویی لبایی بکهیونگ
آیون
عصبی بودم اون صدا قطعا صدایی افسانه ای بود اما صاحب صدا میتونه خطرناک یامنفعت داشته باشه واسمون
همینطوری داشتم فکر میکردم که تعلیم بین هایی سال اولیه اومد سمتم
من:مشکل پیش اومده
تعلیم دیده:دختر خاندان ون اومده اینجا برایی تحصیل
اخمام رفت توهم اوضاع اصلا خوب نبود اصلا به سمت در کقر رفتم
ون روحان:اوه اومدیی منتظرت بودیم.
من:جناب روحان چیشده اومدی اینجا
کای:ما فقط میخوایم خواهرمون اینجا تدریس کنه راستش از اخلاق اون دختر خوشمون اومد چون فهمیدیم یکی هست که در برابر ما وایسته
من:باعث افتخار ماست
نامجون با یک دختر اومد نزدیکم دختره زیادی خجالتی آروم بود که یهو صدایی جیسو اومد
جیسو:مامان به دادم برس مامانی
دوید سمت دریاچه پرید تو.دریاچه با ته شمشیرم زدم رویی پیشونیم واقعا این دختره خنگه رفتم بالایی سرش
نامجون:واقعا مطمئنی پدر سویون رو اینجا بزاری
سرش آورد بیرون نصف سرشو بهم نگاه کرد
من:بیا بیرون از آب حالا
جیسو:زامبی بود اونجا
من:خوب معلومه هستن
جیسو:من خونه خودمو میخوام
من:برو تو مقر بعدا حرف میزنیم
رفتش دستاش کرد تویی گوشش آب از گوشاش بیرون میکرد
من:خوب بابت این اتفاق عذر میخوام اون از جایی دیگه ایی اومده آشنا نیس بانویی جوان ون همراهم بیاید
سویون:بله پدر وبرادرا من.میرم
دنبالم اومد
من:با قوانین اینجا آشنا که هستید
سویون:بله آشنام مشکلی نیس
من:کلاس بعدی حدودا نزدیکایی شروعشه
سویون:فهمیدم
به سمت کلاس رفتم نشستم سرجام که یاد جیسو افتادم بلند شدم بع سمت اتاقم رفتم درباز کردم متعجب بود لباسش رو درآورده بود جلویی پنجره باز نشسته بود تا خشک بشه باورم نمیشد اولین باری بود که بدنی به این سفیدی میدیدم درست شبیه شکوفته گیلاس بود موهایی رنگ شبش دور کمرش رو گرفته بود (خودتون بدون لباس تصور کنین دیگه)
که دستایی مردونه ایی از پشت اون
گرفت
چانیول:گرفتمت
بکهیونگ:دیونه شدی چیکار میکنی برو
چانیول ابرویی بالا انداخت گوش بکهیونگ به دندون گرفت بکهیونگ
قرمز شده بود آه در رفت با این کار
بیشتر باعث خوشحالی چانیول شد
چانیول:یکبار دیگه بگو دوستم داری
بکهیونگ:آه چان...آه بس کن
با دستش فشار محکم تری به پهلوهایی بک آورد
بکهیونگ:باشه باشه دوست دارم
چانیول گپش بکهیونگ رو ول کرد
لباش رو گذاشت رویی لبایی بکهیونگ
آیون
عصبی بودم اون صدا قطعا صدایی افسانه ای بود اما صاحب صدا میتونه خطرناک یامنفعت داشته باشه واسمون
همینطوری داشتم فکر میکردم که تعلیم بین هایی سال اولیه اومد سمتم
من:مشکل پیش اومده
تعلیم دیده:دختر خاندان ون اومده اینجا برایی تحصیل
اخمام رفت توهم اوضاع اصلا خوب نبود اصلا به سمت در کقر رفتم
ون روحان:اوه اومدیی منتظرت بودیم.
من:جناب روحان چیشده اومدی اینجا
کای:ما فقط میخوایم خواهرمون اینجا تدریس کنه راستش از اخلاق اون دختر خوشمون اومد چون فهمیدیم یکی هست که در برابر ما وایسته
من:باعث افتخار ماست
نامجون با یک دختر اومد نزدیکم دختره زیادی خجالتی آروم بود که یهو صدایی جیسو اومد
جیسو:مامان به دادم برس مامانی
دوید سمت دریاچه پرید تو.دریاچه با ته شمشیرم زدم رویی پیشونیم واقعا این دختره خنگه رفتم بالایی سرش
نامجون:واقعا مطمئنی پدر سویون رو اینجا بزاری
سرش آورد بیرون نصف سرشو بهم نگاه کرد
من:بیا بیرون از آب حالا
جیسو:زامبی بود اونجا
من:خوب معلومه هستن
جیسو:من خونه خودمو میخوام
من:برو تو مقر بعدا حرف میزنیم
رفتش دستاش کرد تویی گوشش آب از گوشاش بیرون میکرد
من:خوب بابت این اتفاق عذر میخوام اون از جایی دیگه ایی اومده آشنا نیس بانویی جوان ون همراهم بیاید
سویون:بله پدر وبرادرا من.میرم
دنبالم اومد
من:با قوانین اینجا آشنا که هستید
سویون:بله آشنام مشکلی نیس
من:کلاس بعدی حدودا نزدیکایی شروعشه
سویون:فهمیدم
به سمت کلاس رفتم نشستم سرجام که یاد جیسو افتادم بلند شدم بع سمت اتاقم رفتم درباز کردم متعجب بود لباسش رو درآورده بود جلویی پنجره باز نشسته بود تا خشک بشه باورم نمیشد اولین باری بود که بدنی به این سفیدی میدیدم درست شبیه شکوفته گیلاس بود موهایی رنگ شبش دور کمرش رو گرفته بود (خودتون بدون لباس تصور کنین دیگه)
۵.۸k
۱۰ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.