دست به دست مدعی شانه به شانه میروی

دست به دست مدعی ، شانه به شانه میروی
آه که با رقیب من جانب خانه میروی
آه که با رقیب من جانب خانه میروی

بی خبر از کنارِ من ای نفسِ سپیده دم
گرم تر از شراره ی آهِ شبانه میروی

من به زبانِ اشک خود میدهمت سلام و تو
بر سرِ آتشِ دلم همچو زبانه میروی

گردشِ جامِ چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مرادِ مدعی همچو زمانه میروی

حال که داستانِ من بهر تو شد فسانه ای
باز بگو به خواب خوش با چه فسانه میروی

دست به دست مدعی شانه به شانه میروی
آه که با رقیب من جانب خانه میروی
آه که با رقیب من جانب خانه میروی
دیدگاه ها (۲)

در آغوشِ پر مهرت کَسِ دیگری ‌ستمی‌ فهمم ...و عطرِ دیگری بر گ...

من گرفتار شبم در پی ماه آمده امسیب را دست تو دیدم به گناه آم...

بارون نمیومد ولی هوا خیلی دل بودگفتم برم بیرون یه قدم بزنم ،...

حکایت عجیبی است ؛ به شب که میرسیم دردهایمان " به روز " میش...

همه با یار خوش و من به غم یار خوشمسخت کاری است ولی من به همی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط