نفرتی که تبدیل به عشق شد
نفرتی که تبدیل به عشق شد
P12
پرتش کردم روی تخت .......
(ویوکوک)
متن رو در آوردم یکی یکی دکمه های لباسم رو باز کردم کمربندم رو باز کردم و به سمت تخت حرکت کردم با هر قدمی که برمیداشتم ا.ت بشتر به خودش جمع میشد معلوم بود که میترسه منم همین رو میخواستم ،میخواستم جوری باشه که از دستورم سر پیچی نکنه
به سمتش رفتم یک پام رو گذاشتم روی تخت مچ دستش رو گرفتم و با دست دیگم پشت گردنش رو گرفتم صورتش رو نزدیک صورتم کردم
_که از دستور سرپیچی میکنی ؟
معذرت.......هق..می....هق ...... خوام.....(گریه)
انداختنش روی تخت روش خیمه زدم برشگردوندم
و زیپ لباسش رو پایین کشیدم رو به خودم مردمش رو از سر شونش شروع به پایین کشیدن لباسش کردم ....
سینه های برهنه اش منو برای هر کاری دیونه میکرد نمیدونم چرا ولی از وقتی این دختر اومده اینجا کلا عوض شدم
شروع به کیس مارک گذاشتن روی گردنش کردم
همینطور که به کارم ادامه میدادم به رد میس مارک های که قبلاً روش گذاشته بودم نگاه میکردم
همینطور هی پایین تر میرفتم لباسش رو از توی در آوردم
جوری که سعی داشت با دستاش بدن برهنه اش رو بپوشونه واسم مثل خوردن شراب قرمز بود
من سعی نداشتم اون کار رو باهاش بکنم چون میدونم هنوز واسش زود بود فقط سعی داشتم بترسونم که اگه کار اشتباهی انجام میده تنبیه میشه
(ویو ا.ت)
این مرد منو داره گیج میکنه امروز ملا رفتارش عوض شده
اون میدونه داره با قلب ضعیفم چیکار میکنه میدونه داره منو دل بسته خودش میکنه کاری میکنه که بدون اون هیچ کاری نکنم
همینطور که داشت برام کیس مارک های خیس میزاشت سعی داشتم از خودم دورش کنم ولی فایده نداشت این کار فقط باعث میشد محکم تر اون کار رو انجام بده و بیشتر بدنم رو کبود کنه
به نوک سینم که رسید جیغ بلندی کشیدم ولی با دستش جلوی دهنم رو گرفت که باعث شد به بازو های فشار بیارم طوری که گفت
_با این کارت باعث میشی داغتر بشم
چجوری بهش بگم که بس کنه ؟چجوری؟
ببخشید اگه دیر گذاشتم 😥
P12
پرتش کردم روی تخت .......
(ویوکوک)
متن رو در آوردم یکی یکی دکمه های لباسم رو باز کردم کمربندم رو باز کردم و به سمت تخت حرکت کردم با هر قدمی که برمیداشتم ا.ت بشتر به خودش جمع میشد معلوم بود که میترسه منم همین رو میخواستم ،میخواستم جوری باشه که از دستورم سر پیچی نکنه
به سمتش رفتم یک پام رو گذاشتم روی تخت مچ دستش رو گرفتم و با دست دیگم پشت گردنش رو گرفتم صورتش رو نزدیک صورتم کردم
_که از دستور سرپیچی میکنی ؟
معذرت.......هق..می....هق ...... خوام.....(گریه)
انداختنش روی تخت روش خیمه زدم برشگردوندم
و زیپ لباسش رو پایین کشیدم رو به خودم مردمش رو از سر شونش شروع به پایین کشیدن لباسش کردم ....
سینه های برهنه اش منو برای هر کاری دیونه میکرد نمیدونم چرا ولی از وقتی این دختر اومده اینجا کلا عوض شدم
شروع به کیس مارک گذاشتن روی گردنش کردم
همینطور که به کارم ادامه میدادم به رد میس مارک های که قبلاً روش گذاشته بودم نگاه میکردم
همینطور هی پایین تر میرفتم لباسش رو از توی در آوردم
جوری که سعی داشت با دستاش بدن برهنه اش رو بپوشونه واسم مثل خوردن شراب قرمز بود
من سعی نداشتم اون کار رو باهاش بکنم چون میدونم هنوز واسش زود بود فقط سعی داشتم بترسونم که اگه کار اشتباهی انجام میده تنبیه میشه
(ویو ا.ت)
این مرد منو داره گیج میکنه امروز ملا رفتارش عوض شده
اون میدونه داره با قلب ضعیفم چیکار میکنه میدونه داره منو دل بسته خودش میکنه کاری میکنه که بدون اون هیچ کاری نکنم
همینطور که داشت برام کیس مارک های خیس میزاشت سعی داشتم از خودم دورش کنم ولی فایده نداشت این کار فقط باعث میشد محکم تر اون کار رو انجام بده و بیشتر بدنم رو کبود کنه
به نوک سینم که رسید جیغ بلندی کشیدم ولی با دستش جلوی دهنم رو گرفت که باعث شد به بازو های فشار بیارم طوری که گفت
_با این کارت باعث میشی داغتر بشم
چجوری بهش بگم که بس کنه ؟چجوری؟
ببخشید اگه دیر گذاشتم 😥
۷.۱k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.