نفرتی که تبدیل به عشق شد
نفرتی که تبدیل به عشق شد
P14
_من که دیدمت، دیگه چرا خجالت میکشی؟(پوزخند)
(ویو کوک)
بعد از اینکه اون کار رو کرد گیج شدم اول که داشت التماس میکرد بعد که گریه کرد حالا هم بوسم کرد؟؟؟؟؟
هیچ چیز به هم ربط نداشت این دختر داره دیوونم میکنه اگه بخواد اینجوری دلبری کنه فکر کنم تا چند ساعت دیگه من زنده نباشم دارم عاشقش میشم و این اصلا خوب نیس
بعد از این که از اتاق اومدم بیرون به اتاق خودم رفتم که لباسام رو عوض کنم داشتم لباسم رو عوض میکردم در اتاقم به صدا در اومدم ا.ت بود
با دیدن بدنم سریع جلوی چشماش رو گرفت
+من.... من چیزی.....ندیدم
_(خنده بلند )هههههه هاهاهاهاها
خیلی کیوت گفت جوری نتونستم خندم رو نگه دارم
_خب کاری داشتی؟
+می..میخواستم بگم که ..اجازه دارم ...برم بیرون؟؟
_مثلا کجا؟
+آخه ..... خیلی وقته بیرون نرفتم ....دلم گرفته
_ خودت تنها نه ولی شاید بشه کاریش کرد
+واقعاً؟؟؟ (خوشحال)
_هووم
؟؟؟؟!!؟؟!؟!؟!؟
پرید بغلم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الان خودش پرید توی بغلم ؟؟؟؟؟؟؟
P14
_من که دیدمت، دیگه چرا خجالت میکشی؟(پوزخند)
(ویو کوک)
بعد از اینکه اون کار رو کرد گیج شدم اول که داشت التماس میکرد بعد که گریه کرد حالا هم بوسم کرد؟؟؟؟؟
هیچ چیز به هم ربط نداشت این دختر داره دیوونم میکنه اگه بخواد اینجوری دلبری کنه فکر کنم تا چند ساعت دیگه من زنده نباشم دارم عاشقش میشم و این اصلا خوب نیس
بعد از این که از اتاق اومدم بیرون به اتاق خودم رفتم که لباسام رو عوض کنم داشتم لباسم رو عوض میکردم در اتاقم به صدا در اومدم ا.ت بود
با دیدن بدنم سریع جلوی چشماش رو گرفت
+من.... من چیزی.....ندیدم
_(خنده بلند )هههههه هاهاهاهاها
خیلی کیوت گفت جوری نتونستم خندم رو نگه دارم
_خب کاری داشتی؟
+می..میخواستم بگم که ..اجازه دارم ...برم بیرون؟؟
_مثلا کجا؟
+آخه ..... خیلی وقته بیرون نرفتم ....دلم گرفته
_ خودت تنها نه ولی شاید بشه کاریش کرد
+واقعاً؟؟؟ (خوشحال)
_هووم
؟؟؟؟!!؟؟!؟!؟!؟
پرید بغلم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الان خودش پرید توی بغلم ؟؟؟؟؟؟؟
۵.۰k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.