اقاهمون قبلیش بهترع به نظرم ببخشید ماکانو اشتباه دوبار ها
اقاهمون قبلیش بهترع به نظرم ببخشید ماکانو اشتباه دوبار هاکان نوشتم کت شلواره ماکانه #فرشته_دورگه #پارت9
من:مامانیی بریم
تقریبا یک ساعت منتظرم بریم خونه عمه خانوم جدیدبرم
مامانی اومد بیرون
مامانی:مگه میخوایی بری ختم گمشو برو یه لباس مناسب بپوش
من:گیررر ندع دیگه جان مامانی
اقا اعصابشو بهم ریختم رفت برام یه یکی از کت و شلوارایی زهرارو اورد ابی مشکی
من:حتما باید بپوشمش
مامانی:اره بجنب داخل ماشین منتظرتم
لباسوپوشیدم
جاتون سبز باشه ایشال..هرچی به ویلا نزذیک ترمیشدیم عرق سرد میشست روپیشونیم واااتی اینکه همون ویلاستتت خدایااا بدبخت شدم
من:مطمئنی ادرس درسته مامانی
مامانی:به خواندنم شک داری
من:نه من غلط بکنم
زنگ درو زدیم ماشین بردم داخل حیاطشون چه حیاطشون خوشگل بود
دم در یه خانوم و اقا شیک خوشگل واستاده بودن حتما عمه اس اونم شوهر عمم
عمه:وااییی ایسان جان عمه چقدر بزرگ شدی
چنان چلوندم که حلقم رفت تو معدم
شوهرعمه:فک نکنم منو یادت بیاد من فرزادم شوهر عمه کیمیات
من:خوشبختم
رفتیم تو این خونه اوخیع چه شیک انگار تجمل گرا نیستن
چشامو این این جغدا میچرخوندم تا سگ رو پیدا کنم اما نبودهووووف شکررر
که یهو تز راه پله ها اومد پایین اومد سمتم
بلند شدم
من:نیا جلو نیا
خدایا حالا شلوار زهرا هم تنگگگ مونده بودم چیکار کنم حالا
سگ افتاد دنبال به سمت در ورودی رفتم که.یهو خوردم به یک ستون
من:توروحت مهندس
پسره:مگه کوری
من:ببخشید نمیدونستم حین فرار باید دورو.برمم نگاع کنم
پسره:پرو
من:تا جشات دراد
عمه:آیسان خوبی عمه
اقافرزاد:هاکان مگه بهت نگفتم ببندش هان ؟
هاکان:من بسته بودمش برو از ماکان بپرس بعدم این دختردایی منه هان
من:این به درخت میگن بعدم مشکلی داری
رفتیم سالن نشستم کنار مامانی
من:نگی یه وقتی بلایی سرم بیاد
میوه شو گذاشت دهنش
مامانی:شوید بم افت ندارع
من:مرسی واقعا
عمه:بیاین شام
منو هاکان هم قدم به سمت اشپزخونه میرفتیم
هاکان:پس ایسان تویی
من:هان کی چی
هاکان:هیچی
بهم نگاه کردیم زدیم زیر خنده
اخخخخخ جون لازانیاست غذا عالیه که
تعارف گذاشتم کنار این قحطی زده های سومالی میخوردم
هاکان:خدایا ماکع سیر شدیم هرچی گشنه سیر کن
من:دقیقا تورو زود تر سیرت کرد
هاهاهاهاهاهاها دلم خنکید
یک ساعت حرف زدیم
من:خوب دیگه عمه جان ما میریم دیگه
عمه:نخیرم میمونی همین جا
من:نه عمه جان بعدم مامانی راحت نیست مگه نه مامانی وااا مامانی کجایی
بله جاترو بچع کنار هاکان داره حرف میزنه
عمه:خوب این حل شد بعدی
من:لباس لباس ندارم که
عمه:لباسایی آتوسا هست بجنب بهونه نیار
من:مامانیی بریم
تقریبا یک ساعت منتظرم بریم خونه عمه خانوم جدیدبرم
مامانی اومد بیرون
مامانی:مگه میخوایی بری ختم گمشو برو یه لباس مناسب بپوش
من:گیررر ندع دیگه جان مامانی
اقا اعصابشو بهم ریختم رفت برام یه یکی از کت و شلوارایی زهرارو اورد ابی مشکی
من:حتما باید بپوشمش
مامانی:اره بجنب داخل ماشین منتظرتم
لباسوپوشیدم
جاتون سبز باشه ایشال..هرچی به ویلا نزذیک ترمیشدیم عرق سرد میشست روپیشونیم واااتی اینکه همون ویلاستتت خدایااا بدبخت شدم
من:مطمئنی ادرس درسته مامانی
مامانی:به خواندنم شک داری
من:نه من غلط بکنم
زنگ درو زدیم ماشین بردم داخل حیاطشون چه حیاطشون خوشگل بود
دم در یه خانوم و اقا شیک خوشگل واستاده بودن حتما عمه اس اونم شوهر عمم
عمه:وااییی ایسان جان عمه چقدر بزرگ شدی
چنان چلوندم که حلقم رفت تو معدم
شوهرعمه:فک نکنم منو یادت بیاد من فرزادم شوهر عمه کیمیات
من:خوشبختم
رفتیم تو این خونه اوخیع چه شیک انگار تجمل گرا نیستن
چشامو این این جغدا میچرخوندم تا سگ رو پیدا کنم اما نبودهووووف شکررر
که یهو تز راه پله ها اومد پایین اومد سمتم
بلند شدم
من:نیا جلو نیا
خدایا حالا شلوار زهرا هم تنگگگ مونده بودم چیکار کنم حالا
سگ افتاد دنبال به سمت در ورودی رفتم که.یهو خوردم به یک ستون
من:توروحت مهندس
پسره:مگه کوری
من:ببخشید نمیدونستم حین فرار باید دورو.برمم نگاع کنم
پسره:پرو
من:تا جشات دراد
عمه:آیسان خوبی عمه
اقافرزاد:هاکان مگه بهت نگفتم ببندش هان ؟
هاکان:من بسته بودمش برو از ماکان بپرس بعدم این دختردایی منه هان
من:این به درخت میگن بعدم مشکلی داری
رفتیم سالن نشستم کنار مامانی
من:نگی یه وقتی بلایی سرم بیاد
میوه شو گذاشت دهنش
مامانی:شوید بم افت ندارع
من:مرسی واقعا
عمه:بیاین شام
منو هاکان هم قدم به سمت اشپزخونه میرفتیم
هاکان:پس ایسان تویی
من:هان کی چی
هاکان:هیچی
بهم نگاه کردیم زدیم زیر خنده
اخخخخخ جون لازانیاست غذا عالیه که
تعارف گذاشتم کنار این قحطی زده های سومالی میخوردم
هاکان:خدایا ماکع سیر شدیم هرچی گشنه سیر کن
من:دقیقا تورو زود تر سیرت کرد
هاهاهاهاهاهاها دلم خنکید
یک ساعت حرف زدیم
من:خوب دیگه عمه جان ما میریم دیگه
عمه:نخیرم میمونی همین جا
من:نه عمه جان بعدم مامانی راحت نیست مگه نه مامانی وااا مامانی کجایی
بله جاترو بچع کنار هاکان داره حرف میزنه
عمه:خوب این حل شد بعدی
من:لباس لباس ندارم که
عمه:لباسایی آتوسا هست بجنب بهونه نیار
۳.۸k
۳۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.