فرشته دورگه پارت11
#فرشته_دورگه #پارت11
بعداز رفتن آتوسا و آراد
اومدیم داخل
من:هاکان کیا منو.میشناسن چندنفر ای خانواده اصلا
هاکان:تقریبا همه میشناست و تو4تا عمو داری و2عمه
من:خدازیاد کنه چه فعال!
زد زیر خنده
هاکان:خواستی بیا اتاقم معرفیشون کنم
من:باشه از دسشویی بیام حتمی
از دسشویی اومدم بدون در زد رفتممم
خدااا مرگم داشت شلوار عوض میکرد
روم سریع برگردوندم
هاکان:بهت یادندادن در بزنی
من:شرمنده ام ولی فک کردم این حامدی
بعدم اخه منکه چیزی ندیدم ک..
هاکان:خیلی پروووووییییییی بعدم کی رو دیدی توخونشون با شلوار جین بگرده
من:اقا اجازه حامدددد مدیر عامل شرکتم و داداش هنگی
حامد:خیل خوب روتو برگردون اینور بیا بشین معرفیشون کنم
نشستم رو تختش اتاقش ساده شیک بود یه عکس بزرگ رویی تخت شاسی رویی بوم نگهدارنده نقاشی بود اون بایک پسره دیگه شرط میبندم ماکان ه
هاکان:خوب خوب خوب معرفی میکنم
ایشون عموخسرو وهمسرشون شیرین چهارتا بچه دارن مینا ومبین که ازدواج کردن و خارجن رها رهاد که اینجان
عکساشو نشونم دادخیلی بانمک بودن
من:اوخیع چع جذاب
هاکان:بعدی عمو کیوان و ایلاربا یکدون تا بچع آرمان که اونم مجرد
من:شبیه اونایی دیگه قیافه پایه دارن
هاکان:اوف بعد عمو کاوه و همسرش پری و بچه هاشون ترانه و ترلان
من:شبیه خل فیل افتاده هان
هاکان:افرین خوب فهمیدی خوب حالا نوبت توه معرفی میکنم دایی کامران و اریانا
من:کوفت بعد ی
هاکان:خیل خوب نزن منو
هاکان:عمه کیاناو همسرش اقا شایان وبچه هاشون دانیال و دیبا دنیا
من:خوب بعدیم که تویی من برم بخوابم فردا برم خونمون
هاکان:فردا میایم.دنبالت باهم بریم شهربازی
من:نه به زهرا قول دادم
هاکان :باشه اونم میبریم بعدم اراد آتوسا هم هستن
من:ایشه کنخ هم میاد!
هاکان:بروبخواب عمووی خواب نمویی
به سمت دررفتم لیوان آب برداشت
من:چشم عمویی شبت شیک
وچشمک زدم اب پرید توگلوش منم گرفتم رفتم تو اتاق مامانی رو بغل کردم خوابیدم
بعداز رفتن آتوسا و آراد
اومدیم داخل
من:هاکان کیا منو.میشناسن چندنفر ای خانواده اصلا
هاکان:تقریبا همه میشناست و تو4تا عمو داری و2عمه
من:خدازیاد کنه چه فعال!
زد زیر خنده
هاکان:خواستی بیا اتاقم معرفیشون کنم
من:باشه از دسشویی بیام حتمی
از دسشویی اومدم بدون در زد رفتممم
خدااا مرگم داشت شلوار عوض میکرد
روم سریع برگردوندم
هاکان:بهت یادندادن در بزنی
من:شرمنده ام ولی فک کردم این حامدی
بعدم اخه منکه چیزی ندیدم ک..
هاکان:خیلی پروووووییییییی بعدم کی رو دیدی توخونشون با شلوار جین بگرده
من:اقا اجازه حامدددد مدیر عامل شرکتم و داداش هنگی
حامد:خیل خوب روتو برگردون اینور بیا بشین معرفیشون کنم
نشستم رو تختش اتاقش ساده شیک بود یه عکس بزرگ رویی تخت شاسی رویی بوم نگهدارنده نقاشی بود اون بایک پسره دیگه شرط میبندم ماکان ه
هاکان:خوب خوب خوب معرفی میکنم
ایشون عموخسرو وهمسرشون شیرین چهارتا بچه دارن مینا ومبین که ازدواج کردن و خارجن رها رهاد که اینجان
عکساشو نشونم دادخیلی بانمک بودن
من:اوخیع چع جذاب
هاکان:بعدی عمو کیوان و ایلاربا یکدون تا بچع آرمان که اونم مجرد
من:شبیه اونایی دیگه قیافه پایه دارن
هاکان:اوف بعد عمو کاوه و همسرش پری و بچه هاشون ترانه و ترلان
من:شبیه خل فیل افتاده هان
هاکان:افرین خوب فهمیدی خوب حالا نوبت توه معرفی میکنم دایی کامران و اریانا
من:کوفت بعد ی
هاکان:خیل خوب نزن منو
هاکان:عمه کیاناو همسرش اقا شایان وبچه هاشون دانیال و دیبا دنیا
من:خوب بعدیم که تویی من برم بخوابم فردا برم خونمون
هاکان:فردا میایم.دنبالت باهم بریم شهربازی
من:نه به زهرا قول دادم
هاکان :باشه اونم میبریم بعدم اراد آتوسا هم هستن
من:ایشه کنخ هم میاد!
هاکان:بروبخواب عمووی خواب نمویی
به سمت دررفتم لیوان آب برداشت
من:چشم عمویی شبت شیک
وچشمک زدم اب پرید توگلوش منم گرفتم رفتم تو اتاق مامانی رو بغل کردم خوابیدم
۳.۷k
۳۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.