رویای آبی
رویای آبی
part:¹⁶
تهیونگ:وقتی از اتوبوس خارج شدم میون رو با مدیر دیدم که مدیر داشت حرفایی بهش میزد
مدیر:واسه یه دانش آموز مخصوصا تو سن شما این کارا اشتباهه...اگه دوباره تکرار بشه اخراج میشی
میون:خب؟
مدیر:داری پررویی میکنی؟
میون:نه
مدیر:ببین من میخوا...
اهمیتی به ادامه حرفای مدیر نداد و داشت میرفت که نگاهش باهام مواجه شد
میون: چته اینطور بهم زل زدی بچه ورشکسته
تهیونگ:حداقل خوبیم اینجاست که مثل بعضیا خراب نیستم
میون:خراب؟منظو...
نذاشتم حرفشو تموم کنه و موهاشو گرفتم و سرشو آوردم پایین
تهیونگ: دقیقاً با خودتم هرزه!دیگه سمتم نمیای
میون:با.باشه ولم کن...آیی موهامممم
محکم موهاشو گرفتم و هلش دادم
میون: الان هیچکس هیچی راجع به ورشکسته بودن پدرت نمیدونه کاری نکن که آبروتو ببرم!
تهیونگ:نمیتونی هیچ غلطی کنی!
میون: فقط کافیه به ته این بگم و آبروت کلا بره
تهیونگ:هی وایسا ببینم نکنه اونی که...
میون:نمیدونم!
دستامو مشت کردم و حرصمو گورت دادم
تهیونگ:منو از کجا میشناسی راستشو بگو!
میون:از وقتی اولین تبلیغت که مال ۲ سال پیش بود رو برای شرکت پدرت انجام دادی دیدمت و ازت خوشم اومد و بعدش شروع کردم ازت اطلاعات جمع کردم
تهیونگ:تو به این میگی دوست داشتن؟
میون:اوهوم... هر طور باشه تورو مال خودم میکنمت و نمیذارم کسی نزدیکت شه و برای رسیدن بهت حتی شاید بهت آسیب هم برسونم
تهیونگ:چی ازم میخوای
میون:خودتو
تهیونگ:واضح تر بگو
ادامه دارد...
part:¹⁶
تهیونگ:وقتی از اتوبوس خارج شدم میون رو با مدیر دیدم که مدیر داشت حرفایی بهش میزد
مدیر:واسه یه دانش آموز مخصوصا تو سن شما این کارا اشتباهه...اگه دوباره تکرار بشه اخراج میشی
میون:خب؟
مدیر:داری پررویی میکنی؟
میون:نه
مدیر:ببین من میخوا...
اهمیتی به ادامه حرفای مدیر نداد و داشت میرفت که نگاهش باهام مواجه شد
میون: چته اینطور بهم زل زدی بچه ورشکسته
تهیونگ:حداقل خوبیم اینجاست که مثل بعضیا خراب نیستم
میون:خراب؟منظو...
نذاشتم حرفشو تموم کنه و موهاشو گرفتم و سرشو آوردم پایین
تهیونگ: دقیقاً با خودتم هرزه!دیگه سمتم نمیای
میون:با.باشه ولم کن...آیی موهامممم
محکم موهاشو گرفتم و هلش دادم
میون: الان هیچکس هیچی راجع به ورشکسته بودن پدرت نمیدونه کاری نکن که آبروتو ببرم!
تهیونگ:نمیتونی هیچ غلطی کنی!
میون: فقط کافیه به ته این بگم و آبروت کلا بره
تهیونگ:هی وایسا ببینم نکنه اونی که...
میون:نمیدونم!
دستامو مشت کردم و حرصمو گورت دادم
تهیونگ:منو از کجا میشناسی راستشو بگو!
میون:از وقتی اولین تبلیغت که مال ۲ سال پیش بود رو برای شرکت پدرت انجام دادی دیدمت و ازت خوشم اومد و بعدش شروع کردم ازت اطلاعات جمع کردم
تهیونگ:تو به این میگی دوست داشتن؟
میون:اوهوم... هر طور باشه تورو مال خودم میکنمت و نمیذارم کسی نزدیکت شه و برای رسیدن بهت حتی شاید بهت آسیب هم برسونم
تهیونگ:چی ازم میخوای
میون:خودتو
تهیونگ:واضح تر بگو
ادامه دارد...
۷۸۴
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.