دخترای خشن و پسرای مغروز
#دخترای_خشن_و_پسرای_مغروز
#پارت_چهل_و_سوم
از زبون #ریحانه
دوماهه از تمام ماجراها میگذره و همه چیز داره به خوبی پیش میره سهیل دیگه دست از سرم برداشت نمیدونم چه اتفاقی افتاد اما دست از سرم برداشته و رفته سوهو و وفا که نگم چه عشقبازن😐رویا و لولو هم بدتر از اونا من و بکی شاید عشقبازی کنیم اما کم نه در اون حد خیلی خوشحال بودم که بکی و داشتم ارزو و کریس که انقد بحث میکنن میخوام دفنشون کنم خوب بود عسل و چانیم که باهم خوب بودن البته که چان بهمون گفت عسل و دوست داره و ما داریم کمکشون میکنیم بهم برسن کلا زندگی خوبی داریم
بکی:چیکار میکنی؟؟
+به تو فکر میکنم
بکی:ای شیطون
+اره اما مگه میشه یه نوتلا دارم عاشقشم
بکی:منم یه کیوت دارم عاشقشم
اومد جلو بوسه ریزی به گونههام زد
+خیلی دوستت دارم بک
بکی:من بیشتر
رفتم توی بغلش تیکهی گمشدهی بهشت بود خیلی دوست داشتمش توی بغلش بودم که گوشیم زنگ خورد از بغلش بیرون اومدم دیدم مامان زنگ زده جواب دادم
*مکالمه*
+سلام مامان
-سلام دخترم خوبی؟؟
+بله شما خوبید؟؟بابا خوبه؟؟
-بله ماهم خوبیم
+دخدارشکر ماهم خوبیم
-دخترم براتون سوپرایز داریم من و بابا
+چیه؟؟
-ما تا 5 دقیقه دیگه میرسیم خونتون
+جان؟؟
-خوشحال نشدی
+چرا خیلی خوشحال شدم
-باشه پس میبینمت بای
+بای
*پایان مکالمه*
دویدم رفتم پایین
+ااااررززووو مامان داره میاد
وفا:جان؟؟
+خودتون میدونید از اینکه یه پسر پیشمون باشه مخصوصا تو خونه چقد عصبانی میشه
رویا:چیکار کنیم الان؟؟
لولو:مثل ادم میگیم که باهم قرار میزاریم
سوهو:راست میگه
وفا:من به عشقم نیاز دارم اما مامانمون سرتون و از گردنتون جدا میکنه بفهمه
بکی:خوب چه اشکالی داره مگه؟؟
ارزو:نفهما شما اینجا باشید میشنتون رومون حساسن
کریس:گرفتم
پسرا:ماهم گرفتیم
یدفعه زنگ خونه خورد که با داد گفتم
+رررسییددننن
ارزو:برید قایم شید
بکی که رفت تو اتاق من لولو رفت اتاق رویا سوهو رفت اتاق وفا چانی رفت تو اشپزخونه زیر میز کیونگ رفت پیش بک کای تو جا کفشی قایم شد شیو رفت تو دستشویی کریس و لی و تاعو رفتن توی حموم طبقه پایین سهون رفت تو سالن ورزشیمون
وفا:خوب من برم در و باز کنم
وفا در و باز کرد پریدم بغل مامان و بابام
+سلام عشقام خوبید؟؟
عسل:سلام خاله خوبید؟؟
مامان:سلام دخترای خوشگلم دلم براتون یذره شده بود
رویا:منم همینطور مامانی
ارزو:زودتر میومدید به دیدنمون
وفا:بوس بدید
خلاصه کلی رفع دلتنگی کردیم حالا نشسته بودیم روی کاناپه و داشتیم حرف میزدیم
ادامه دارد
#پارت_چهل_و_سوم
از زبون #ریحانه
دوماهه از تمام ماجراها میگذره و همه چیز داره به خوبی پیش میره سهیل دیگه دست از سرم برداشت نمیدونم چه اتفاقی افتاد اما دست از سرم برداشته و رفته سوهو و وفا که نگم چه عشقبازن😐رویا و لولو هم بدتر از اونا من و بکی شاید عشقبازی کنیم اما کم نه در اون حد خیلی خوشحال بودم که بکی و داشتم ارزو و کریس که انقد بحث میکنن میخوام دفنشون کنم خوب بود عسل و چانیم که باهم خوب بودن البته که چان بهمون گفت عسل و دوست داره و ما داریم کمکشون میکنیم بهم برسن کلا زندگی خوبی داریم
بکی:چیکار میکنی؟؟
+به تو فکر میکنم
بکی:ای شیطون
+اره اما مگه میشه یه نوتلا دارم عاشقشم
بکی:منم یه کیوت دارم عاشقشم
اومد جلو بوسه ریزی به گونههام زد
+خیلی دوستت دارم بک
بکی:من بیشتر
رفتم توی بغلش تیکهی گمشدهی بهشت بود خیلی دوست داشتمش توی بغلش بودم که گوشیم زنگ خورد از بغلش بیرون اومدم دیدم مامان زنگ زده جواب دادم
*مکالمه*
+سلام مامان
-سلام دخترم خوبی؟؟
+بله شما خوبید؟؟بابا خوبه؟؟
-بله ماهم خوبیم
+دخدارشکر ماهم خوبیم
-دخترم براتون سوپرایز داریم من و بابا
+چیه؟؟
-ما تا 5 دقیقه دیگه میرسیم خونتون
+جان؟؟
-خوشحال نشدی
+چرا خیلی خوشحال شدم
-باشه پس میبینمت بای
+بای
*پایان مکالمه*
دویدم رفتم پایین
+ااااررززووو مامان داره میاد
وفا:جان؟؟
+خودتون میدونید از اینکه یه پسر پیشمون باشه مخصوصا تو خونه چقد عصبانی میشه
رویا:چیکار کنیم الان؟؟
لولو:مثل ادم میگیم که باهم قرار میزاریم
سوهو:راست میگه
وفا:من به عشقم نیاز دارم اما مامانمون سرتون و از گردنتون جدا میکنه بفهمه
بکی:خوب چه اشکالی داره مگه؟؟
ارزو:نفهما شما اینجا باشید میشنتون رومون حساسن
کریس:گرفتم
پسرا:ماهم گرفتیم
یدفعه زنگ خونه خورد که با داد گفتم
+رررسییددننن
ارزو:برید قایم شید
بکی که رفت تو اتاق من لولو رفت اتاق رویا سوهو رفت اتاق وفا چانی رفت تو اشپزخونه زیر میز کیونگ رفت پیش بک کای تو جا کفشی قایم شد شیو رفت تو دستشویی کریس و لی و تاعو رفتن توی حموم طبقه پایین سهون رفت تو سالن ورزشیمون
وفا:خوب من برم در و باز کنم
وفا در و باز کرد پریدم بغل مامان و بابام
+سلام عشقام خوبید؟؟
عسل:سلام خاله خوبید؟؟
مامان:سلام دخترای خوشگلم دلم براتون یذره شده بود
رویا:منم همینطور مامانی
ارزو:زودتر میومدید به دیدنمون
وفا:بوس بدید
خلاصه کلی رفع دلتنگی کردیم حالا نشسته بودیم روی کاناپه و داشتیم حرف میزدیم
ادامه دارد
۲.۲k
۰۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.