دخترای خشن و پسرای مغرور
#دخترای_خشن_و_پسرای_مغرور
#پارت_چهل_و_دو
از زبون #ارزو
بالاخره تونستیم از دوست اون عوضی نجاتش بدیم رویارو توی کل مراسم برادرای امیرم بودن سینا سهیل ارمین و نگاه ارمین همش روی من زوم بود خیلی اعصاب خورد کن بود میخواستم پاشم برم همچین بزنمش نفهمه از کجا خورده اما چندباری که خواستم برم کریس دستمو گرفت و گفت وقتش نیست راست میگفت اگه میرفتم و میزدمش معلوم نبود چه بلایی سر رویا میاد تازه الانم که به لوهان اعتراف کرده پس نشستم الانم که عروسی تموم شده اما رویا به جاش به لوهان رسید و به امیر نرسید اونم که انداختنش زندان خیالم خنک شد صدسال اون تو بمونه اب خنک بخوره پسرهی بیشعور فکر کرده کیه که همش میچسبه به رویا اصلا بقیشون فکر کردن کین که بیست چهاری دنبالمونن خیلی اذیتمون میکنن راه افتادیم سمت خونه کل راه داشتم به این قضیه ها فکر میکردم که نفهمیدم کی رسیدیم رویا اومد خونه و یه لباس راحتی و بیرونی برداشت رفت خونهی پسرا احتمالا رفته پیشه لوهان منم لباسامو عوض کردم یه قهوه برای خودم درست کردم رفتم توی اتاقم توی بالکن نشسته بودم و کتاب میخوندم که احساس کردم یکی داره نگام میکنه یکم به دورو بر نگاه کردم که نگاهم قفل موند به خونهی پسرا و به بالکن کریس اون بود که داشت نگاه میکرد پسرهی رو مخ سعی کردم خودمو دوباره با کتابم سرگرم کنم اما نشد و تنها حواسم به اون بود لنتی گوشیمو برداشتم بهش زنگ زدم
+سلام
کریس:سلام
+چرا انقد از اون بالکن لنتی بهم نگاه میکنی
کریس:نمیدونم
+پس دیگه بهم نگاه نکن
کریس:نگاه کردنم جرمه؟؟
+اره جرمه
بعدم گوشیو قطع کردم رفتم تو اتاق پردهی در بالکن و کشیدم به در تکیه زدم و یه نفس عمیق کشیدم لنتی چرا انقد حرصم میده؟؟
ریحانه:کی لنتیه؟؟
+تو اینجا چیکار میکنی؟؟
ریحانه:الان اومدم
+هیچکس
ریحانه:اهان
+برای چی اومدی؟؟
ریحانه:پسرا اومدن بیا پایین جرعت و حقیقت میخوایم بازی کنیم
+کریسم هست
ریحانه:اون تازه میخواد بیاد
+اومدم
ریحانه:باشه عجله کن بقیه منتظرن
ریحانه رفت پایین لباس خوابم و بایه لباس عوض کردم رفتم پایین همه بودن کریسم اومده بود حلقه زده بودن و بطری وسط بود رفتم نشستم و شروع کریم بازی کردن
ادامه دارد❤️
#پارت_چهل_و_دو
از زبون #ارزو
بالاخره تونستیم از دوست اون عوضی نجاتش بدیم رویارو توی کل مراسم برادرای امیرم بودن سینا سهیل ارمین و نگاه ارمین همش روی من زوم بود خیلی اعصاب خورد کن بود میخواستم پاشم برم همچین بزنمش نفهمه از کجا خورده اما چندباری که خواستم برم کریس دستمو گرفت و گفت وقتش نیست راست میگفت اگه میرفتم و میزدمش معلوم نبود چه بلایی سر رویا میاد تازه الانم که به لوهان اعتراف کرده پس نشستم الانم که عروسی تموم شده اما رویا به جاش به لوهان رسید و به امیر نرسید اونم که انداختنش زندان خیالم خنک شد صدسال اون تو بمونه اب خنک بخوره پسرهی بیشعور فکر کرده کیه که همش میچسبه به رویا اصلا بقیشون فکر کردن کین که بیست چهاری دنبالمونن خیلی اذیتمون میکنن راه افتادیم سمت خونه کل راه داشتم به این قضیه ها فکر میکردم که نفهمیدم کی رسیدیم رویا اومد خونه و یه لباس راحتی و بیرونی برداشت رفت خونهی پسرا احتمالا رفته پیشه لوهان منم لباسامو عوض کردم یه قهوه برای خودم درست کردم رفتم توی اتاقم توی بالکن نشسته بودم و کتاب میخوندم که احساس کردم یکی داره نگام میکنه یکم به دورو بر نگاه کردم که نگاهم قفل موند به خونهی پسرا و به بالکن کریس اون بود که داشت نگاه میکرد پسرهی رو مخ سعی کردم خودمو دوباره با کتابم سرگرم کنم اما نشد و تنها حواسم به اون بود لنتی گوشیمو برداشتم بهش زنگ زدم
+سلام
کریس:سلام
+چرا انقد از اون بالکن لنتی بهم نگاه میکنی
کریس:نمیدونم
+پس دیگه بهم نگاه نکن
کریس:نگاه کردنم جرمه؟؟
+اره جرمه
بعدم گوشیو قطع کردم رفتم تو اتاق پردهی در بالکن و کشیدم به در تکیه زدم و یه نفس عمیق کشیدم لنتی چرا انقد حرصم میده؟؟
ریحانه:کی لنتیه؟؟
+تو اینجا چیکار میکنی؟؟
ریحانه:الان اومدم
+هیچکس
ریحانه:اهان
+برای چی اومدی؟؟
ریحانه:پسرا اومدن بیا پایین جرعت و حقیقت میخوایم بازی کنیم
+کریسم هست
ریحانه:اون تازه میخواد بیاد
+اومدم
ریحانه:باشه عجله کن بقیه منتظرن
ریحانه رفت پایین لباس خوابم و بایه لباس عوض کردم رفتم پایین همه بودن کریسم اومده بود حلقه زده بودن و بطری وسط بود رفتم نشستم و شروع کریم بازی کردن
ادامه دارد❤️
۹.۳k
۰۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.